جنبیفرهنگ فارسی طیفیمقوله: بُعد نبی، یکبری، یکوری، جانبی، پهلویی، مجاور حاشیهای، کناری درکنار، موازی انحرافی، جهتدار
زینبیلغتنامه دهخدازینبی . [ زَ ن َ ] (اِخ ) حسین بن محمدبن علی بن الحسن الزینبی ، مکنی به ابی طالب . وی در بغداد نقیب النقباء و مردی فقیه و موجه و شریف بود و در اواخر عمر از نقابت دست کشید و در سال 512 هَ . ق . در بغداد درگذشت . (از اعلام زرکلی ).
زینبیلغتنامه دهخدازینبی . [ زَ ن َ ] (اِخ ) علی بن طرادبن محمد، مکنی به ابی القاسم . رجوع به علی زینبی در همین لغت نامه و تجارب السلف و دستورالوزراء شود.
زینبیلغتنامه دهخدازینبی . [ زَ ن َ ] (اِخ ) محمدبن محمد الزینبی البغدادی . او از احمدبن عثمان بن احمد المستوفی و از وی ابوحفص عمربن احمدبن احمد النسفی روایت کند. (یادداشت بخط مرحوم دهخدا). رجوع به معجم البلدان ذیل کلمه ٔ «ذخکث » شود.
زینبیلغتنامه دهخدازینبی . [ زَ ن َ ] (ص نسبی ) منسوب است به زینب دختر سلیمان بن علی ... (از انساب سمعانی ). رجوع به زینب بنت سلیمان و زینبیون شود.
زینبیلغتنامه دهخدازینبی . [ زَ ن َ ] (اِخ ) مرحوم دهخدا در چند یادداشت نام او را بنقل رادویانی در ترجمان البلاغه «عبدالجبار» آورده و چندین بیت شعر او را از همین کتاب در آن یادداشتها نقل نموده اند. و در یکی از یادداشتها آرند: «شاعریست معاصر محمود غزنوی و ظاهراً از شعرای دربار اوست ولی از او دیو
جنبیهلغتنامه دهخداجنبیه . [ جَم ْ ی َ ] (اِ) نام سلاحی است که آنرا جمدر هم گویند و در هندوستان کتار خوانند. (برهان ) (آنندراج ). رجوع به جمدر شود.
جنبیدلغتنامه دهخداجنبید. [ جُم ْ ] (اِ)نام دوایی است که آنرا بفارسی اوشه و بعربی سعتر خوانند. گرم و خشک است در سِیُم . (برهان ) (آنندراج ).
جنبیهلغتنامه دهخداجنبیه . [ جَم ْ ی َ ] (اِ) نام سلاحی است که آنرا جمدر هم گویند و در هندوستان کتار خوانند. (برهان ) (آنندراج ). رجوع به جمدر شود.
جنبیدلغتنامه دهخداجنبید. [ جُم ْ ] (اِ)نام دوایی است که آنرا بفارسی اوشه و بعربی سعتر خوانند. گرم و خشک است در سِیُم . (برهان ) (آنندراج ).
اجنبیلغتنامه دهخدااجنبی . [ اَ ن َ بی ی ] (ع ص نسبی ) بیگانه . (دستور). غریب : چون ز من مهتر آمد اجنبئی خیره اکنون زنخ چه جنبانم . مسعودسعد.اشتر میان ما اجنبی است . (کلیله و دمنه ). در این مقام این شتر اجنبی است . (کلیله و دمنه ).<b
اجنبیفرهنگ فارسی عمید۱. بیگانه؛ غریب.۲. اهل یک کشور دیگر.۳. کشور بیگانه.۴. نامحرم.۵. [قدیمی] نامربوط؛ بیارتباط.
خدمات جنبیancillary servicesواژههای مصوب فرهنگستانخدماتی از قبیل تمیز کردن و جابهجایی وسایل مهمانان در مراکز اقامتی
سایش جنبیside wear, horizontal wearواژههای مصوب فرهنگستانسایشی که در وجه داخلی کلاهک ریل اتفاق میافتد