جنبدهلغتنامه دهخداجنبده . [ جُم ْ ب َ دَ / دِ ] (اِ) جمنده . شپش . (یادداشت مؤلف ): یک بار دیگر پوستینی داشتم جنبده ٔ بسیار در آن افتاده بود و مرا میخوردند... (تذکرةالاولیاء عطار).
جنبذةلغتنامه دهخداجنبذة. [ جُم ْ ب ُ ذَ ] (معرب ، اِ) گنبد. (مهذب الاسماء) (دهار). جنبذ. ج ، جنابذ. رجوع به جنبذ شود.
متخضخضلغتنامه دهخدامتخضخض . [ م ُ ت َ خ َخ ِ ] (ع ص ) جنبیده . (آنندراج ). جنبیده و جنبش داده و برانگیخته . (ناظم الاطباء). و رجوع به تخضخض شود.
تنبیدهفرهنگ فارسی معین(تَ دِ) (ص مف .) 1 - جنبیده ، لرزیده . 2 - بنایی که سقف و دیوارهای آن فروریخته .
متتحتحلغتنامه دهخدامتتحتح . [ م ُ ت َ ت َ ت ِ ] (ع ص ) جنبنده . (آنندراج ). جنبیده و از جای حرکت داده . (ناظم الاطباء).
متزلزللغتنامه دهخدامتزلزل . [ م ُ ت َ زَ زَ ] (ع ص ) سخت جنبیده ٔ از زلزله . (ناظم الاطباء) (ازفرهنگ جانسون ). و رجوع به ماده ٔ قبل و تزلزل شود.