جنگلبان 2forest guardواژههای مصوب فرهنگستانفردی که مسئولیت ادارۀ کوچکترین واحد جنگلی را زیر نظر سرجنگلبان بر عهده داشته باشد
جنگلبانیلغتنامه دهخداجنگلبانی . [ ج َ گ َ ] (حامص مرکب ) شغل و عمل جنگلبانان . || (اِ مرکب ) اداره ای از شعب وزارت کشاورزی که حفاظت و مراقبت جنگلها را بعهده دارد. (فرهنگ فارسی معین ).
جنگلبانیفرهنگ فارسی عمید۱. شغل و عمل جنگلبان.۲. علم و فن نگاهداری جنگلها و جلوگیری از آفات جنگل و مراقبت در بهرهبرداری صحیح از جنگلها و حفظ حیوانات جنگلی.۳. (اسم) ادارۀ مسئول انجام این کار.
جنگلبانیلغتنامه دهخداجنگلبانی . [ ج َ گ َ ] (حامص مرکب ) شغل و عمل جنگلبانان . || (اِ مرکب ) اداره ای از شعب وزارت کشاورزی که حفاظت و مراقبت جنگلها را بعهده دارد. (فرهنگ فارسی معین ).
جنگلبانیفرهنگ فارسی عمید۱. شغل و عمل جنگلبان.۲. علم و فن نگاهداری جنگلها و جلوگیری از آفات جنگل و مراقبت در بهرهبرداری صحیح از جنگلها و حفظ حیوانات جنگلی.۳. (اسم) ادارۀ مسئول انجام این کار.
جنگلبان 2forest guardواژههای مصوب فرهنگستانفردی که مسئولیت ادارۀ کوچکترین واحد جنگلی را زیر نظر سرجنگلبان بر عهده داشته باشد
بانلغتنامه دهخدابان . (اِ) رئیس . || (پساوند) دارنده . دارا. (یادداشت مؤلف ). خداوند، و استعمال آن مرکب است . (شرفنامه ٔ منیری ). صاحب . (انجمن آرای ناصری ) (آنندراج ). صاحب . خداوند. بزرگ . (برهان قاطع) (ناظم الاطباء). دارنده ٔ چیزی . (فرهنگ رشیدی ). در پهلوی پان و در اوستا و سانسکریت پانه
جنگلبانیلغتنامه دهخداجنگلبانی . [ ج َ گ َ ] (حامص مرکب ) شغل و عمل جنگلبانان . || (اِ مرکب ) اداره ای از شعب وزارت کشاورزی که حفاظت و مراقبت جنگلها را بعهده دارد. (فرهنگ فارسی معین ).
جنگلبانیفرهنگ فارسی عمید۱. شغل و عمل جنگلبان.۲. علم و فن نگاهداری جنگلها و جلوگیری از آفات جنگل و مراقبت در بهرهبرداری صحیح از جنگلها و حفظ حیوانات جنگلی.۳. (اسم) ادارۀ مسئول انجام این کار.
جنگلبان 2forest guardواژههای مصوب فرهنگستانفردی که مسئولیت ادارۀ کوچکترین واحد جنگلی را زیر نظر سرجنگلبان بر عهده داشته باشد
سرجنگلبانsenior forest guardواژههای مصوب فرهنگستانفردی که مسئولیت نگهبانی جنگل را بر عهده داشته باشد و زیر نظر جنگلدار ناحیه کار کند