جواللغتنامه دهخداجوال . [ ج َ / ج ُ ] (معرب ، اِ) معرب گوال . (غیاث اللغات ). ظرفی باشد از پشم بافته که چیزها در آن کنند. (برهان ) : جمال و زیب دانا کم نگردداگر چندش بپوشی در جوالی . ناصرخسرو.- <sp
جواللغتنامه دهخداجوال . [ ج َوْ وا ] (ع ص ) گردنده . بسیار جولان کننده . (منتهی الارب ) : چون چرخ بود هیکل شبدیز تو جوال چون صبح بود چهره ٔ شمشیر تو بسام .مسعودسعد.
جواللغتنامه دهخداجوال . [ ج ِ / ج ُ ] (ع اِ) ج ِ جول . (منتهی الارب ) (ذیل اقرب الموارد). رجوع به جول شود.
زوائللغتنامه دهخدازوائل . [ زَ ءِ ] (ع اِ) ج ِ زائلة. (اقرب الموارد). || شکار. || زنان . || ستارگان . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). || در علم احکام نجوم ، بروجی که از پی بروج تالی اوتاد است . (یادداشت بخط مرحوم دهخدا).
زواللغتنامه دهخدازوال . [ زَ ] (ع مص ) بگشتن . (تاج المصادر بیهقی ) (ترجمان القرآن ). درگشتن و دور گشتن و دور شدن از جایی . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). گشتن از حالی و دور شدن از جایی . (از غیاث ) (از آنندراج ). گشتن آفتاب و جز آن . (مجمل اللغة) (یادداشت بخطمرحوم دهخدا). ب
جواللغتنامه دهخداجوال . [ ج َ / ج ُ ] (معرب ، اِ) معرب گوال . (غیاث اللغات ). ظرفی باشد از پشم بافته که چیزها در آن کنند. (برهان ) : جمال و زیب دانا کم نگردداگر چندش بپوشی در جوالی . ناصرخسرو.- <sp
جواللغتنامه دهخداجوال . [ ج َوْ وا ] (ع ص ) گردنده . بسیار جولان کننده . (منتهی الارب ) : چون چرخ بود هیکل شبدیز تو جوال چون صبح بود چهره ٔ شمشیر تو بسام .مسعودسعد.
جواللغتنامه دهخداجوال . [ ج ِ / ج ُ ] (ع اِ) ج ِ جول . (منتهی الارب ) (ذیل اقرب الموارد). رجوع به جول شود.
جوالفرهنگ فارسی عمید۱. کیسۀ بزرگ از نخ ضخیم یا پارچۀ خشن که برای حمل بار درست میکردند؛ بارجامه.۲. پارچۀ ضخیم و خشن.
خرجواللغتنامه دهخداخرجوال . [ خ َ ج َ ] (اِ مرکب ) بنا به اصطلاح اهل گناباد،جوال سرگشادی که با آن کود و خاک بالای خر می برند.
جواللغتنامه دهخداجوال . [ ج َ / ج ُ ] (معرب ، اِ) معرب گوال . (غیاث اللغات ). ظرفی باشد از پشم بافته که چیزها در آن کنند. (برهان ) : جمال و زیب دانا کم نگردداگر چندش بپوشی در جوالی . ناصرخسرو.- <sp
جواللغتنامه دهخداجوال . [ ج َوْ وا ] (ع ص ) گردنده . بسیار جولان کننده . (منتهی الارب ) : چون چرخ بود هیکل شبدیز تو جوال چون صبح بود چهره ٔ شمشیر تو بسام .مسعودسعد.
جواللغتنامه دهخداجوال . [ ج ِ / ج ُ ] (ع اِ) ج ِ جول . (منتهی الارب ) (ذیل اقرب الموارد). رجوع به جول شود.