جوخهلغتنامه دهخداجوخه . [ خ َ / خ ِ ] (اِ) فوج . گروه مردم . || کوچکترین واحد نظامی که تعداد افراد آن بالغ بر 6 تن است . (از فرهنگ فارسی معین ).
جوخهsquadواژههای مصوب فرهنگستانیگانی راهکنشی و کوچک که در ساختار سلسلهمراتبی کوچکتر از رسد و بزرگتر از تیم است و معمولاً از نُه نفر تشکیل میشود متـ . گروه 6
جوخهلغتنامه دهخداجوخه . [ خ َ / خ ِ ] (اِ) فوج . گروه مردم . || کوچکترین واحد نظامی که تعداد افراد آن بالغ بر 6 تن است . (از فرهنگ فارسی معین ).
جوخهsquadواژههای مصوب فرهنگستانیگانی راهکنشی و کوچک که در ساختار سلسلهمراتبی کوچکتر از رسد و بزرگتر از تیم است و معمولاً از نُه نفر تشکیل میشود متـ . گروه 6
جوخهفرهنگ فارسی معین(جُ خِ) [ تر. ] (اِ.) 1 - فوج ، گروه . 2 - کوچکترین واحد نظامی که تعداد افراد آن بیش از هشت نفر است .
جوخهلغتنامه دهخداجوخه . [ خ َ / خ ِ ] (اِ) فوج . گروه مردم . || کوچکترین واحد نظامی که تعداد افراد آن بالغ بر 6 تن است . (از فرهنگ فارسی معین ).
سرجوخهلغتنامه دهخداسرجوخه . [ س َ خ َ / خ ِ ] (اِ مرکب ) سرجوقه . فرمانده یک جوخه در نیروی نظامی که شامل شش تن است . درجه ای است پائین تر از گروهبان سوم ، بالاتر از سرباز یکم .
انجوخهلغتنامه دهخداانجوخه . [ اَ خ َ / خ ِ ] (اِ) پژمردن و روی چین گرفتن . (لغت فرس اسدی نسخه نخجوانی از یادداشت مؤلف ). انجوخ . چین . ترنجیدگی . (یادداشت مؤلف ).