جوینلغتنامه دهخداجوین . [ ج َ / ج ُ ] (ص نسبی ) منسوب به جو.آنچه که از جو سازند: نان جوین . (فرهنگ فارسی معین ). نان جو و آرد جو. (انجمن آرای ناصری ) : بسا کسا که بره هست و ترّه بر خوانش بسا کسا که جوین نان همی نیابد سیر. <
جوینلغتنامه دهخداجوین . [ ج ُ وَ ] (اِخ ) دهی است به سرخس . (منتهی الارب ). ابوالمعالی محمدبن حسن جوینی سرخسی از این ده است . (معجم البلدان ج 4 ص 297).
جوینلغتنامه دهخداجوین . [ ج ُ وَ ] (اِخ ) دهی است جزو دهستان دشتابی بخش بویین شهرستان قزوین دارای 287 تن سکنه . رجوع به فرهنگ جغرافیایی ایران ج 1 شود.
جوینلغتنامه دهخداجوین . [ ج ُ وَ ] (اِخ ) معرب گویان (Guyan)، ولایت و ناحیه ٔقدیم بین جاجرم و سبزوار جزء بخش جغتای از شهرستان سبزوار است . بنابه نقل یاقوت حموی سابقاً مشتمل بر 189 قریه بوده است . مرکزش سابقاً آزادوار و بعداً
جوینلغتنامه دهخداجوین . [ ج ُ وَ ] (اِخ ) ناحیه ایست بزرگ از نواحی نیشابور میان نیشابور و بسطام مشتمل بر یکصدوهشتادونه قریه . (ریحانة ج 1 ص 290).
زون تاختهinvaded zoneواژههای مصوب فرهنگستانبخشی از دیوارۀ چاه گمانه که مایع حفاری در آن نفوذ کرده و جانشین شارۀ سازند شده است
زون زیسترخسارهایbiofacial zoneواژههای مصوب فرهنگستانزون زیستچینهشناختی در یک توالی سنگی ساده که معرف محیطی با مجموعۀ فسیلی از خصوصیات یک زیستزون زنده است
زون سایهshadow zoneواژههای مصوب فرهنگستانناحیهای در فاصلۀ تقریبی 100 تا 140 درجه از رومرکز زمینلرزه که در آن موج P به سبب عبور از محیط کمسرعت دریافت نمیشود
زون شفقیauroral zoneواژههای مصوب فرهنگستاننواری تقریباً دایرهای در پیرامون قطبهای زمینمغناطیسی که بیشترین فعالیت شفقی در آن رخ میدهد
زون شکستگیfracture zoneواژههای مصوب فرهنگستانزونی طویل با شکستگیهای موازی فراوان در بستر دریا، با پستیوبلندی نامنظم که صدها کیلومتر طول دارد
جوینانلغتنامه دهخداجوینان . [ ج ُ ] (اِخ ) دهی از دهستان قهرود بخش قمصر کاشان دارای 700 تن سکنه . آب آن از رودخانه ٔ قهرود و 4 رشته قنات و محصول آن میوه جات ، غلات ، سیب زمینی ، گُل . شغل اهالی زراعت و گله داری ، مکاری گری و صن
جویندهلغتنامه دهخداجوینده . [ ی َ دَ / دِ ] (نف ) از جستن ، جستجوکننده . طالب . (منتهی الارب ) (فرهنگ فارسی معین ).- امثال : تا مثل باشد که هر جوینده ای یابنده است هرچه جوید خاطرت ه
جوینهلغتنامه دهخداجوینه . [ ج َ / ج ُ ن َ / ن ِ ] (ص نسبی ، اِ مرکب ) آنچه از جو پزند، و بعربی کَروان خوانند.
جوینیلغتنامه دهخداجوینی . [ ج ُ وَ ] (اِخ ) عطأاﷲبن بهاالدین محمد، ملقب به علاءالدین و معروف به عطاملک . مؤلف تاریخ جهانگشاست که حاوی حالات چنگیز و هلاکو و مغولان است . وی بسال 680 یا 681 یا 683</s
گویانلغتنامه دهخداگویان . (اِخ ) یاقوت نویسد: نام یکی از اعمال نیشابوراست که مردم خراسان آن را گویان گویند و معرب آن جوین باشد. (معجم البلدان ). رجوع به جوین و گوین شود.
حبةلغتنامه دهخداحبة. [ ح َب ْ ب َ ] (اِخ ) ابن جریر. (و ظاهراً تصحیف جوین باشد). رجوع به الاصابة ج 1 ص 318 و حبةبن جوین شود.
جوینانلغتنامه دهخداجوینان . [ ج ُ ] (اِخ ) دهی از دهستان قهرود بخش قمصر کاشان دارای 700 تن سکنه . آب آن از رودخانه ٔ قهرود و 4 رشته قنات و محصول آن میوه جات ، غلات ، سیب زمینی ، گُل . شغل اهالی زراعت و گله داری ، مکاری گری و صن
جویندهلغتنامه دهخداجوینده . [ ی َ دَ / دِ ] (نف ) از جستن ، جستجوکننده . طالب . (منتهی الارب ) (فرهنگ فارسی معین ).- امثال : تا مثل باشد که هر جوینده ای یابنده است هرچه جوید خاطرت ه
جوینهلغتنامه دهخداجوینه . [ ج َ / ج ُ ن َ / ن ِ ] (ص نسبی ، اِ مرکب ) آنچه از جو پزند، و بعربی کَروان خوانند.
جوینیلغتنامه دهخداجوینی . [ ج ُ وَ ] (اِخ ) عطأاﷲبن بهاالدین محمد، ملقب به علاءالدین و معروف به عطاملک . مؤلف تاریخ جهانگشاست که حاوی حالات چنگیز و هلاکو و مغولان است . وی بسال 680 یا 681 یا 683</s