جیرجیرفرهنگ فارسی عمید۱. صدای سوسک، جیرجیرک، موش، و امثال آن.۲. صدای زیر و نازک، مانند صدای دری که روغنکاری نشده باشد.
زرزرلغتنامه دهخدازرزر. [ زُ زُ ] (ع اِ) نوعی از مرغان . (منتهی الارب ) (آنندراج ). یک نوع مرغی و سار. (ناظم الاطباء). نوعی از گنجشک . ج ، زَرازِر، زَرازیر. (از اقرب الموارد). زرزور. (فرهنگ فارسی معین ). زرازر. زرزور. باسترک دجاج بری . (از دزی ج 1 ص <span clas
زرزرلغتنامه دهخدازرزر. [ زَ زَ ] (اِخ ) دهی از دهستان سجاس رود است که در بخش قیدار شهرستان زنجان واقع است و 250 تن سکنه دارد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 2).
زرزرلغتنامه دهخدازرزر. [ زِ زِ ] (اِ صوت ) آواز گریه ٔ نامطبوع در طفل و جز آن . آوازگریه ٔ اطفال ناشکیبا. (یادداشت بخط مرحوم دهخدا).
جیرجیرکلغتنامه دهخداجیرجیرک . [ رَک ْ ] (اِ مرکب ) قسمی از حشره که آفت رَز (مو) میباشد. صراراللیل . سسروک . || سوسک سفید جهنده که شب ها و گاه روزها آواز ممتد و طولانی دهند .
جیرجیرولغتنامه دهخداجیرجیرو. (ص مرکب ) در تداول ، آنکه بسیار با آوازی نازک و زننده سخن گوید و فریاد کند و اعتراض نماید. آنکه چون گنجشک بسیار سر و صدا راه بیندازد. آنکه بسیار جیرجیر کند. (یادداشت بخط مرحوم دهخدا).
جیرجیرکفرهنگ فارسی عمیدحشرهای شبیه ملخ که نوع نر آن بهوسیلۀ اندام نازکی در زیر شکم صدای تیز و بلندی تولید میکند؛ جزد؛ چزد؛ جرواسک.
تره تندکلغتنامه دهخداتره تندک . [ ت َ رَ / رِ ت ُ دَ ] (اِ مرکب ) تره تیزک را گویند و آن سبزه یی باشد که به عربی جیرجیر خوانند. (برهان ) (آنندراج ). تره تیزک . جیرجیر. (ناظم الاطباء). و رجوع به تره تیزک و شاهی شود.
سبیطلةلغتنامه دهخداسبیطلة. [ س ُ ب َ طِ ل َ ] (اِخ ) شهری است از افریقیه و گمان کرده اند که سبیطلة همان جیرجیر است . بین این شهر و بین قیروان هفتاد میل است . (ذیل تاریخ سیستان ص 87 از معجم البلدان ) : جیرجیر با دویست هزار سوار بیرون آمد
کلیکرونلغتنامه دهخداکلیکرون . [ ک ِ ک َ ] (یونانی ، اِ) به لغت یونانی رستنیی باشد که آن را کهزک خوانند و آن خردل بوستانی است . آب آن را گرفته در پای درخت انار ترش بریزند شیرین شود و بعضی گویند تره تیزک است که به زبان عربی جیرجیر خوانند. (برهان ) (آنندراج ). معرب از یونانی ، تره تیزک . (فرهنگ فار
جیرجیرکلغتنامه دهخداجیرجیرک . [ رَک ْ ] (اِ مرکب ) قسمی از حشره که آفت رَز (مو) میباشد. صراراللیل . سسروک . || سوسک سفید جهنده که شب ها و گاه روزها آواز ممتد و طولانی دهند .
جیرجیرولغتنامه دهخداجیرجیرو. (ص مرکب ) در تداول ، آنکه بسیار با آوازی نازک و زننده سخن گوید و فریاد کند و اعتراض نماید. آنکه چون گنجشک بسیار سر و صدا راه بیندازد. آنکه بسیار جیرجیر کند. (یادداشت بخط مرحوم دهخدا).
جیرجیرکفرهنگ فارسی عمیدحشرهای شبیه ملخ که نوع نر آن بهوسیلۀ اندام نازکی در زیر شکم صدای تیز و بلندی تولید میکند؛ جزد؛ چزد؛ جرواسک.