جیزگرلغتنامه دهخداجیزگر. [ گ َ ] (ص مرکب )کاسه کوزه دار. آنکه قمارخانه دارد برای استفاده از حقی که از قماربازان ستاند. (یادداشت مرحوم دهخدا).
نشانک تصرفseizure signal, seizur 2واژههای مصوب فرهنگستاننشانک/ سیگنالی بر روی خط انتقال بین تجهیزات بههممتصل که نشاندهندۀ درخواست خدمات یا دسترسی به آن است متـ . سیگنال تصرف
زجرلغتنامه دهخدازجر. [ زَ ] (اِخ ) ابن حصن مکنی به ابومفرج تابعی ، از راویان حدیث است . رجوع به ابوالمفرج شود.
زجرلغتنامه دهخدازجر. [ زَ ] (اِخ ) ابن قیس . یکی از سه تن بود که به فرمان ابن زیاد، حضرت سجاد (ع ) وحرم حسینی (ع ) را بهمراهی سرهای شهدا به دمشق حمل کردند. آن دو تن دیگر محصن بن ثعلبه و شمربن ذی الجوشن بودند. رجوع به حبیب السیر چ تهران ج 1 ص <span class="hl"
زجرلغتنامه دهخدازجر. [ زَ ] (از ع ، مص ) در اصل بمعنی بازداشتن است لیکن در محاوره ٔ فارسیان بمعنی لازم که ضرب و سرزنش باشد مستعمل است . (غیاث اللغات ). ایذا و اذیت و ضرب و شکنجه و کتک . (ناظم الاطباء). آزار و اذیت . و این معنی مخصوص فارسی است . (فرهنگ نظام ) : درش
زجرلغتنامه دهخدازجر. [ زَ ] (ع اِ) نوعی از ماهی بزرگ . وآنرا زَجَر نیز گویند. ج ، زجور. (از آنندراج ) (از منتهی الارب ) (از ناظم الاطباء) (از محیط المحیط). زجر بسکون و فتح جیم نوعی ماهی بزرگ است که دارای فلسهای خرد است . ابن درید گوید، گمان نکنم این کلمه عربی باشد. (از متن اللغة). نوعی ماهی
جیزگریلغتنامه دهخداجیزگری . [ گ َ ] (حامص مرکب ) کاسه کوزه داری . سِمَت ِ جیزگر. (یادداشت بخط مرحوم دهخدا).
کاسه کوزه دارفرهنگ فارسی معین( ~ . ~.) [ ع - فا. ] (ص فا.) (عا.) آن که خانه ای آماده برای قماربازی دارد؛ صاحب قمارخانه ؛ جیزگر.
کاسه کوزه دارلغتنامه دهخداکاسه کوزه دار. [ س َ / س ِ زَ /زِ ] (نف مرکب ) جیزگر. آنکه خانه آماده دارد قماربازان را . صاحب قمارخانه .
گرلغتنامه دهخداگر. [ گ َ ] (پسوند) مرادف گار باشد، همچون : آموزگار و آموزگر که از هر دو معنی فاعلیت مفهوم میگردد. (برهان ). استعمال این لفظ در چیزی کنند که جعل جاعل را تصرف در هیئت آن چیز باشد، چون : شمشیرگر و زرگر مجاز است ، زیرا که جعل و جاعل را در ذات زر و آهن هیچ وضع نیست از جواهر الحرو
جیزگریلغتنامه دهخداجیزگری . [ گ َ ] (حامص مرکب ) کاسه کوزه داری . سِمَت ِ جیزگر. (یادداشت بخط مرحوم دهخدا).