جعظریلغتنامه دهخداجعظری . [ ج َ ظَ ] (ع ص ) مردم بسیارخوار. (مهذب الاسماء). جعذری . اکول . پرخوار. شکم خواره . لتنبر. لتنبان . لتنبار. || درشت خوی بسیارخوار. || درشت خوی متکبر. || کوتاه سطبر لاف زن . (منتهی الارب ). جعظارة.
نشانک تصرفseizure signal, seizur 2واژههای مصوب فرهنگستاننشانک/ سیگنالی بر روی خط انتقال بین تجهیزات بههممتصل که نشاندهندۀ درخواست خدمات یا دسترسی به آن است متـ . سیگنال تصرف