جیغلغتنامه دهخداجیغ. (اِ) بانگ و فریاد. (آنندراج ). فریاد. آوازی نازک و سخت . فریادی با آواز زنان و بچگان .- جیغ زدن ؛ فریاد کردن . داد زدن : سمند طبع بمیدان هرزه تا راندم که بر سواری من زدزمانه ٔ دون جیغ. فوق
جک بارگیریloading jackواژههای مصوب فرهنگستانجکی که بعد از استقرار ماشین بارزن برای ثابت نگه داشتن آن باز میشود و بر روی زمین قرار میگیرد
واماندگی جکjack stallواژههای مصوب فرهنگستانوضعیتی که در آن بار آئرودینامیکی وارد بر سطح بر نیروی فعالگر غلبه میکند
جیک جیکلغتنامه دهخداجیک جیک . (اِ صوت ) آواز مرغان را گویند. (از آنندراج ) (انجمن آرای ناصری ). آواز اقسام جانوران و مرغان باشد. (برهان ) : چیست این باغ نزد پررشکان جز مگر جیک جیک گنجشکان ؟ سنائی .|| سخنی که فهمیده نشود. کلام غیرفصیح
جیغه جیغه کردن ابرولغتنامه دهخداجیغه جیغه کردن ابرو. [ غ َ / غ ِ غ َ / غ ِ ک َ دَ ن ِ اَ ] (مص مرکب ) چیزی است که با سوده طلق یعنی ابرک (ابرق ) آمیخته و سازند و زنان بخصوص درروستاها بر پیشانی و ابرو چسبانند. مثل مقیش ریزه که مرسوم زنان هند
squeakedدیکشنری انگلیسی به فارسیجیغ کشیدن، جیغ و فریاد شکیدن، جیر جیر کردن، با صدای جیغ صحبت کردن، با جیغ و فریاد افشاء کردن
squeakدیکشنری انگلیسی به فارسیجیغ زدن، جیر جیر، جیغ و فریاد شکیدن، جیر جیر کردن، با صدای جیغ صحبت کردن، با جیغ و فریاد افشاء کردن
squeakingدیکشنری انگلیسی به فارسیسیگاری، جیغ و فریاد شکیدن، جیر جیر کردن، با صدای جیغ صحبت کردن، با جیغ و فریاد افشاء کردن
squealدیکشنری انگلیسی به فارسیصدای جیر جیر، جیغ، داد، ضجه، فریاد، جیغ ممتمد، دعوا، نزاع، جیغ کشیدن، فاش کردن
جیغالهلغتنامه دهخداجیغاله . [ ل َ / ل ِ] (اِ) زیز. زنجیره . ططیگس . مطیلس . جیرجیرک . ابودقیق . جیز. جدجد. صرصور. صراراللیل . خزوک . رجوع به ططیگس در همین لغت نامه شود.
جیغ و ویغلغتنامه دهخداجیغ و ویغ. [ غ ُ ] (اِ مرکب ، از اتباع )- جیغویغ. جیغ و ویغ کردن ؛ هیاهو و جار و جنجال راه انداختن با آواز زنانه .
جیغ زدنلغتنامه دهخداجیغ زدن . [ زَ دَ ] (مص مرکب ) صدای نازک و بلند برآوردن . فریاد کشیدن . (فرهنگ فارسی معین ).
جیجیغ بیجیغلغتنامه دهخداجیجیغ بیجیغ. (اِ مرکب ) درتداول عامه ، چیزهایی چون بازیچه که دختران جوان و پسران جوان را خوش آید. (یادداشت بخط مرحوم دهخدا).