حاشاکلغتنامه دهخداحاشاک . (ع صوت ) دور باد از تو : پس بگویند بنده را حاشاک مردکی ریش گاو و کون خر است . انوری .مهر از تو توان برید هیهات کس بر تو توان گزید حاشاک . سعدی .تو بحری و هر دو کون خاشاک <b
حاشکلغتنامه دهخداحاشک . [ ش ِ ] (ع ص ) نعت فاعلی از حشک . پی هم آینده . ج ، حواشک . (منتهی الارب ). || قوس حاشک ؛ کمان سخت . (منتهی الارب ). || نخلةحاشک ؛ خرمابن بسیاربار. (منتهی الارب ). درختی که خرما بسیار آورد. || ریاح حواشک ؛ بادهای مختلف المهب و بادهای تند یا نرم و سست . (منتهی الارب ).<
حشاکلغتنامه دهخداحشاک . [ ح َش ْشا ] (اِخ ) نام رودی است . سرچشمه ٔ آن هرماس است و به دجله ریزد. و نیز نام وادیی به جزیرة در شمال عراق که از الهرماس تا دجله ممتد است . (معجم البلدان ).
حشاکلغتنامه دهخداحشاک . [ ح َش ْ شا ] (اِخ ) (یوم ...) و یوم الثرثار. دو روز از ایام عرب است که به نام آن نهر خوانده شده و در آن وقعه یی در میان قیس و تغلب در عصر اسلام رخ داده است . (الامثال میدانی ).
هیهاتفرهنگ فارسی عمید۱. در مقام افسوس و حسرت گفته میشود؛ دریغا: ◻︎ مهر از تو توان برید هیهات / کس بر تو توان گزید حاشاک (سعدی۲: ۶۲۵).۲. محال است؛ غیرممکن است؛ دور است.
دوربادلغتنامه دهخدادورباد. (فعل دعایی ، صوت ) کلمه ٔ دعا؛ یعنی خدا منع کناد و اتفاق نیفتاد. (ناظم الاطباء). به محل دعا مستعمل است مرادف خدانخواسته . (آنندراج ). حاشا! پرگست ! حاشاک ! حاشا لک ! دور از تو. برگست باد. دور باد از تو. (یادداشت مؤلف ).
هیهاتلغتنامه دهخداهیهات . [ هََ ت َ / ت ِ / ت ُ ] (ع اِ فعل ، صوت ) چه دور است . (ترجمان القرآن جرجانی ). مبنی و معرب است . دور است و در آن لغاتی است . (منتهی الارب ). و فارسیان در مقام تحسر و تأسف استعمال نمایند.(آنندراج ).
زبانالغتنامه دهخدازبانا. [ زُ ] (اِخ ) نام منزل شانزدهم از منازل قمر و آن دو ستاره اندکه از آن دو شاخ پیشین برج عقرب است . (غیاث اللغات ). زبانا منزلی از منازل قمر که بیست و هشت منزل دارد. (کشف اللغات ). منزل شانزدهم بود از منازل بیست و هشت قمر و علامت او دو ستاره است بر دو کفه ٔ میزان هر دو ا