حاکمیتلغتنامه دهخداحاکمیت .[ ک ِ می ی َ ] (ع مص جعلی ، اِمص ) حاکمی . عمل حاکم .- حق حاکمیت ملی ؛ حقی که سازمان ملل برای هر ملتی شناخته و پذیرفته است ، و به موجب آن باید ملتها بر سرنوشت خود مسلط باشند و هیچ ملتی حق مداخله در تعیین سرنوشت ملت دیگر ندارد.
حاکمیتsovereigntyواژههای مصوب فرهنگستاناختیار یا قدرت عالیۀ یکپارچۀ دولت برای وضع و اعمال قوانین در سرزمینهای تحت صلاحیت خود
حاکمیت تجمیعیpooled sovereigntyواژههای مصوب فرهنگستاناختیار قانونی که تعدادی از دولتها برای تصمیمگیری جمعی و سیاستگذاری عمومی به یک سازمان از میان خود واگذار میکنند
حاکمیت سیارmobile-governance, m-governanceواژههای مصوب فرهنگستاناستفاده از فنّاوری و خدمات ارتباطات سیار بهعنوان بستری برای بهبود کارایی و اثربخشی حاکمیت
حاکمیت مشترکcondominiumواژههای مصوب فرهنگستانادارۀ یک سرزمین یا واحد سیاسی به دست دو یا چند دولت بهطور مشترک
حاکمیت تجمیعیpooled sovereigntyواژههای مصوب فرهنگستاناختیار قانونی که تعدادی از دولتها برای تصمیمگیری جمعی و سیاستگذاری عمومی به یک سازمان از میان خود واگذار میکنند
حاکمیت سیارmobile-governance, m-governanceواژههای مصوب فرهنگستاناستفاده از فنّاوری و خدمات ارتباطات سیار بهعنوان بستری برای بهبود کارایی و اثربخشی حاکمیت
حاکمیت مشترکcondominiumواژههای مصوب فرهنگستانادارۀ یک سرزمین یا واحد سیاسی به دست دو یا چند دولت بهطور مشترک
حاکمیت تجمیعیpooled sovereigntyواژههای مصوب فرهنگستاناختیار قانونی که تعدادی از دولتها برای تصمیمگیری جمعی و سیاستگذاری عمومی به یک سازمان از میان خود واگذار میکنند
حاکمیت سیارmobile-governance, m-governanceواژههای مصوب فرهنگستاناستفاده از فنّاوری و خدمات ارتباطات سیار بهعنوان بستری برای بهبود کارایی و اثربخشی حاکمیت
حاکمیت مشترکcondominiumواژههای مصوب فرهنگستانادارۀ یک سرزمین یا واحد سیاسی به دست دو یا چند دولت بهطور مشترک
دولت بیحاکمیتnonsovereign state, dependent stateواژههای مصوب فرهنگستاندولتی که دولت آن موجودیت مستقل ندارد و بهخودیخود کامل نیست
دولت باحاکمیتsovereign stateواژههای مصوب فرهنگستاندولتی که دولت آن تابع دولتی دیگر نیست و اتباعش اقتدار سیاسی آن را پذیرفتهاند متـ . دولت مستقل independent state