حبوهفرهنگ فارسی عمیداشیای شخصی پدر، مانند سلاح، لباس، انگشتر، و قرآن که پس از مرگ او خارج از حدود ارث به پسر ارشد میرسد.
حبوهفرهنگ فارسی معین(حَ وَ) [ ع . حَبْوة ] 1 - (مص م .) بخشیدن ، عطا کردن . 2 - (ص .) لاغری زیاد. 3 - بازداشتن .
حبوهواژهنامه آزادحبوه در لغت به معنای مالی است که بدون منّت و چشمداشتِ عوض بخشیده شود و در اصطلاح فقهی عبارت است از بخشی از ترکه مرد متوفی که پیش از تقسیم ارث میان وارثان، به بزرگ ترین پسرش می رسد. برخی فقها مفهوم حبوه را در منابع فقهی به همان معنای لغوی دانسته اند، زیرا حبوه در واقع نوعی بخشش شارع به پسر بزرگ متوف
مدیریت بر مبنای سرکشیmanagement by walking around, management by wandering about, management by walking about, MBWAواژههای مصوب فرهنگستانروشی در مدیریت که در آن بر حضور مستقیم و سرزدة مدیریت در امور کاری و گفتوگو با کارمندان تأکید میشود
اطلاعات هزینههای محلیinformation about typical costsواژههای مصوب فرهنگستاناطلاعات مربوط به هزینههای اضافی احتمالی خرید کالاهای محلی و خدمات متداول در هر مقصد گردشگری
اطلاعات ورودentry information about a countryواژههای مصوب فرهنگستاناطلاعات مربوط به قوانین و مقررات ورود به یک کشور و عبور و خروج از آن
اطلاعات فراغتی ـ ورزشیinformation about sport and leisure facilitiesواژههای مصوب فرهنگستانریز اطلاعات تسهیلات ورزشی و فراغتی موجود در مقصد اعم از اینکه در قرارداد قید شده باشد یا نشده باشد
حبوةلغتنامه دهخداحبوة. [ ح َب ْ وَ ] (ع مص ) حباء. بخشیدن بی پاداش و منت ، یا عام است . || بازداشتن از عطیة، و لغت از اضداد است . (منتهی الارب ).
حبوه بستنلغتنامه دهخداحبوه بستن . [ ح ُب ْ وَ / وِ ب َ ت َ ] (مص مرکب ) احتباک . (تاج المصادر). رجوع به احتباک شود.
حبوةلغتنامه دهخداحبوة. [ ح َب ْ وَ ] (ع مص ) حباء. بخشیدن بی پاداش و منت ، یا عام است . || بازداشتن از عطیة، و لغت از اضداد است . (منتهی الارب ).
حبوه بستنلغتنامه دهخداحبوه بستن . [ ح ُب ْ وَ / وِ ب َ ت َ ] (مص مرکب ) احتباک . (تاج المصادر). رجوع به احتباک شود.
حبحبوهلغتنامه دهخداحبحبوه . [ ] (ع اِ) داود ضریر انطاکی گوید: شجر بالشحر و عمان فی عظم النارجیل و المستعمل من هذا حب اکبر من النارجیل و ارق قشراً و نعم جسما ینکسر عن قطع صغار اقل من الحمص و اکبر، و شی ٔ ناعُم کالدقیق کل ُ الی الغبرة و الصفار. حادُ لذاع شدیدالقبض و الحموضة اذا بقی فی حبه بقیت قو