حروف چینلغتنامه دهخداحروف چین . [ ح ُ ] (نف مرکب ) مُرَتِّب . در اصطلاح چاپخانه ، کسی که حرفهای سربی را یک بیک پهلوی هم چیند و صفحه ٔ کتاب فراهم سازد. کارگر چیننده ٔ حروف . مقابل کارگر فرم بند و کارگر غلطگیر.
حروف چینفرهنگ فارسی عمیدکارگر چاپخانه که مطالب کتاب، روزنامه، و سایر مطالب نوشتنی را با حروف سربی میچیند و برای چاپ کردن آماده میسازد.
تیرخوابarrow rest, arrow shelfواژههای مصوب فرهنگستانتکیهگاه باریکی بر روی کمان که تیر بر روی آن قرار میگیرد
کلید بالابَرup arrow key, up arrowواژههای مصوب فرهنگستانیکی از کلیدهای صفحهکلید رایانه که فشار دادن آن باعث حرکت مکاننما، معمولاً به اندازۀ یک سطر، به سمت بالا میشود متـ . بالابَر 2
کلید پایینبَرdown arrow key, down arrowواژههای مصوب فرهنگستانیکی از کلیدهای صفحهکلید رایانه که فشار دادن آن باعث حرکت مکاننما، معمولاً به اندازۀ یک سطر، به سمت پایین میشود متـ . پایینبَر
کلید چپبَرleft arrow key, left arrowواژههای مصوب فرهنگستانیکی از کلیدهای صفحهکلید رایانه که فشار دادن آن باعث حرکت مکاننما به اندازۀ یک نویسه به سمت چپ میشود متـ . چپبَر
کلید راستبَرright arrow key, right arrowواژههای مصوب فرهنگستانیکی از کلیدهای صفحهکلید رایانه که فشار دادن آن باعث حرکت مکاننما معمولاً به اندازۀ یک نویسه به سمت راست میشود متـ . راستبَر
حروف چینیلغتنامه دهخداحروف چینی . [ ح ُ ] (حامص مرکب ) عمل حروف چین . || (اِ مرکب ) جای چیدن حروف .- اطاق حروف چینی ؛ اطاقی که دستگاهها و گارسه های حروف چینی در آن بنا نهاده شده است . در مقابل فرم بندی که در آنجا گارسه های وسائل بستن فرمها نهاده میشود.
شیپسیفرهنگ فارسی معین[ روس . ] (اِ.) انبرکی که حروف چین سربی هنگام غلط گیری با آن حروف غلط را از صفحة چیده بیرون می کشد.
چاپچیفرهنگ فارسی طیفیمقوله: رسانۀ ارتباط . وسیلۀ انتقال اندیشه ، حروفچین، حروفریز، ناظر چاپ ناشر، انتشاراتی، ویراستار ◄ ویرایش
حرف چینلغتنامه دهخداحرف چین . [ ح َ ] (نف مرکب ) حروفچین چاپخانه . مُرَتِّب . رجوع به حروف چین شود. || حرف گیر. (مجموعه ٔ مترادفات ص 253). سخن چین .
گارسهلغتنامه دهخداگارسه . [ س ِ ] (روسی ، اِ) از لوازم چاپخانه . در تداول مطابع میزی با یکصد و چهارده خانه که حروف سربی در میان آن خانه ها است و حروف چین برای ترتیب کلمات حروف از آن برمیگیرد. محفظه ٔ حروف سربی در مطابع.
چینلغتنامه دهخداچین . (نف ) مخفف چیننده . رجوع به چیننده و نیزرجوع به ترکیبات ذیل در معانی و ردیفهای خود شود.- پاورچین پاورچین رفتن ؛ قدم آهسته و یواش رفتن . با تأنی و طمأنینه رفتن . آهسته و بی صدا گام برداشتن . || برگزیننده . انتخاب کننده .- <span clas
حروفلغتنامه دهخداحروف . [ ح ُ ] (ع اِ) ج ِ حَرْف . حروف متداول خط کنونی فارسی ، سی وپنج یا سی وهفت است . رجوع به حرف و سبک شناسی ج 1 صص 188-196 شود : وآن حرفهای خط
حروففرهنگ فارسی عمید= حَرف⟨ حروف روادف: = روادف⟨ حروف صفیر: حروف ز، س، ص.⟨ حروف عالیات: (تصوف) موجودات یا شئون ذاتی موجود در غیبالغیوب مانند درخت در هسته: ◻︎ ما جمله حروف عالیاتیم مدام / پنهان ز همه به غیب ذاتیم مدام ـ هرچند کتاب عالمی بنوشتیم / پوشیده ز لوح کائناتیم مدام (شاه نعمتالل
حروففرهنگ فارسی معین(حُ) [ ع . ] (اِ.) 1 - جِ حرف ؛ حرف ها. 2 - هر یک از قطعه های ریخته گری یا شکل های ترسیمی که در حروفچینی یا ماشین نویسی به کار رود. ؛~ ِ الفبا نشانه هایی که واژه های یک زبان به وسیلة آن ها نوشته می شود. ؛~ ِ ایتالیک نوعی حروف چاپی لاتینی و یونانی به شکل خوابیده . ؛~ ِ ایرانیک نوعی حروف چاپی فا
حروفلغتنامه دهخداحروف . [ ح ُ ] (ع اِ) ج ِ حَرْف . حروف متداول خط کنونی فارسی ، سی وپنج یا سی وهفت است . رجوع به حرف و سبک شناسی ج 1 صص 188-196 شود : وآن حرفهای خط
محروفلغتنامه دهخدامحروف . [ م َ ] (ع ص ) سرنگون . || مبدل شده . || محروم و بی نصیب از چیزی از مال خود. (ناظم الاطباء).
حروففرهنگ فارسی عمید= حَرف⟨ حروف روادف: = روادف⟨ حروف صفیر: حروف ز، س، ص.⟨ حروف عالیات: (تصوف) موجودات یا شئون ذاتی موجود در غیبالغیوب مانند درخت در هسته: ◻︎ ما جمله حروف عالیاتیم مدام / پنهان ز همه به غیب ذاتیم مدام ـ هرچند کتاب عالمی بنوشتیم / پوشیده ز لوح کائناتیم مدام (شاه نعمتالل
جامع الحروففرهنگ فارسی عمیددر بدیع، بیت یا جملهای که تمام حروف هجا را در آن بیاورند، بهصورتیکه حرفی کم نباشد و مکرر هم نشود.