حرانلغتنامه دهخداحران . [ ح ِ ] (ع مص ) حَرون شدن . حَرونی کردن ستور. (زوزنی ). توسنی کردن و بازایستادن از رفتن ستور ناکفته سُم . حُرون . توسنی .
عصفریلغتنامه دهخداعصفری . [ ع ُ ف ُ ] (اِخ ) نام اسب محمدبن یوسف برادر حجاج است که از نسل حرون بوده است . (از منتهی الارب ).
گاه گیرلغتنامه دهخداگاه گیر. (ص مرکب ) گه گیر. توسن . حرون (اسب ). بی فرمان (اسب ). (زمخشری ). رجوع به گه گیر شود.
حرانلغتنامه دهخداحران . [ ح َرْ را ] (ع ص ) تشنه . عطشان . مرد تشنه . (مهذب الاسماء). ج ، حِرار. || سخت حَرون (اسپ و جز آن ). (معجم البلدان ).
فانافس ارنیونلغتنامه دهخدافانافس ارنیون . [ ] (معرب ، اِ مرکب ) نوعی صغیر زومراست منسوب به اطبای حرون که قریه ای است از جبال شام . || زوفای خشک . (فهرست مخزن الادویه ).