حریرهلغتنامه دهخداحریره . [ ح َ رَ ] (ع اِ) مرهم رقیق القوام . || آردهاله ، و آنرا از آرد گندم کنند. (زمخشری ). نوعی از طعام که آردی است با شیر و روغن پزند. ج ، حریر. (منتهی الارب ). در قدیم طعامی بوده است رقیق از آرد و روغن . (بحر الجواهر). حساء و امروز با آرد برنج و شکر و شیر و گاه با کوبیده
حریرهفرهنگ فارسی عمید۱. غذایی که از آب، نشاسته، شکر، و مغز بادام برای افراد مریض تهیه میشود.۲. [قدیمی] قطعۀ حریر.۳. [قدیمی] جامۀ ابریشمی.
حررهلغتنامه دهخداحرره . [ح َرْ رَ رَ هو ] (ع جمله ٔ فعلیه ) نویسندگان کتب فارسی در پایان نوشته ٔ خویش آنرا بکار برند، و پس از آن نام خویش نویسند. نوشت آنرا... تحریر کرد آنرا...
حریرةلغتنامه دهخداحریرة. [ ح ُ رَ رَ ] (اِخ ) (یوم ...) یکی از أیام عرب . چهارمین مرحله ٔ حرب الفجار است که در حریرة نزدیک عکاظ رخ داد. و خداش بن زهیر درباره ٔ آن گوید : و قد بلوکم فابلوکم بلائهم یوم الحریرة ضرباً غیر تکذیب .(مجمع الامثال
حریرةلغتنامه دهخداحریرة. [ ح ُ رَ رَ ] (اِخ ) موضعی است نزدیک نخله ، میان ابواء و مکه که چهارمین جنگ از حرب الفجار آنجا رخ داد و نام آن واقعه یوم الحریرة است . (معجم البلدان ).
حریره ٔ باداملغتنامه دهخداحریره ٔ بادام . [ ح َ رَ / رِ ی ِ ] (ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) حریره ای که در آن بجای آرد، شیره ٔ بادام را بکار برند.
حریره ٔ باداملغتنامه دهخداحریره ٔ بادام . [ ح َ رَ / رِ ی ِ ] (ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) حریره ای که در آن بجای آرد، شیره ٔ بادام را بکار برند.