حریریلغتنامه دهخداحریری . [ ح َ ] (اِخ ) اسماعیل بن علی ، مکنی به ابوالحسن . در 516 هَ . ق . درگذشت . او راست : کتاب «التحریر فی علم التعبیر» که نسخه ٔ آن در کتابخانه ٔ کوپرلی به استانبول موجود است . (هدیة العارفین ج 1 ص <span
حریریلغتنامه دهخداحریری . [ ح َ ] (اِخ ) اندلسی . احمدبن قاسم مالکی بخاری الاصل اندلسی المنشاء لخمی شهیر به حریری . او راست : مولدالنبی که در مصر به سال 1299 هَ . ق . در 64 ص چاپ شده است . (معجم المطبوعات عربی ).
حریریلغتنامه دهخداحریری . [ ح َ ] (اِخ ) بُروسَوی . یکی از شعرای عثمانی است از اهل بروسه . معاصر احمدپاشا شاعر معروف بوده . (قاموس الاعلام ترکی ).
حریریلغتنامه دهخداحریری . [ ح َ ] (اِخ ) بصری . قاسم بن علی بن محمدبن عثمان حریری حرامی ، مکنی به ابومحمد.یکی از ادبای مشهور ایرانی از مردم بصره . او از اهل قریه ٔ مشان (میشان ) یکی از قراء بصره و صاحب مقامات معروف است . ابن خلکان گوید: او یکی از ائمه ٔ عصر خویش بود و در عمل مقامه نگاری بهره ٔ
حریریلغتنامه دهخداحریری . [ ح َ ] (اِخ ) تنوخی . شهاب الدین ابواسحاق ابراهیم بن احمدبن عبدالواحدبن عبدالمؤمن بن سعیدبن کامل بن علوان تنوخی بعلی الاصل متولد دمشق ، معروف به حریری ساکن قاهرة که در 800 هَ . ق . درگذشته است . او راست : «الاربعین التالیة فی الحدیث
یاریگریلغتنامه دهخدایاریگری . [ گ َ ] (حامص مرکب ) یاری . امداد. اعانت : گر آید به یاریگری شهریاروگر نی به تاراج رفت آن دیار. نظامی .- یاریگری کردن ؛ اصراخ . مساعفه . مسانده . (منتهی الارب ). کمک کردن .
ارگریلغتنامه دهخداارگری . [ اَ گ ِ ] (اِخ ) سنجاق ارکری یکی از چهار سنجاقی است که ولایت یانیه را تشکیل میدهند و قطعه ای از طوسقه ستان میباشد و آن از طرف مغرب بدریای آدریاتیک یعنی خلیج وندیک و از طرف جنوب به پروزه و از جهت جنوب شرقی به یانیه و از جانب مشرق به کوریجه و از سوی شمال بسنجاق برات مح
ارگریلغتنامه دهخداارگری . [ اَ گ ِ ] (اِخ ) قصبه ای است بجنوب ارناودستان مرکز لوائی ، در 100 هزارگزی شمال غربی یانیه و در 80 هزارگزی جنوب برات و در 50 هزارگزی جنوب شرقی آی سراندوس ، در دامنه ٔ
علی حریریلغتنامه دهخداعلی حریری . [ ع َ ی ِ ح َ ] (اِخ ) ابن احمد حریری . شاعری از غلاة بود و نام او در دمیةالقصر باخرزی آمده است . (از الذریعه ٔ آقابزرگ طهرانی ج 9 ص 747 بنقل از نسمةالسحر فیمن تشیع و شعر ضیاءالدین ).
علی حریریلغتنامه دهخداعلی حریری . [ ع َ ی ِ ح َ ] (اِخ ) ابن حسین بن منصور حریری ، مکنّی به ابوالحسن . وی متصوف و شیخ فقرای حریریة بود. اصل او حورانی و از قبیله ٔ بنی الزمان است . مادرش دمشقی بود و خود نیز در دمشق بزرگ شد. و با اینکه به زندقه و ارتکاب محرمات تجاهر می کرد، ادعای تصوف نیز داشت . و ا
علی حریریلغتنامه دهخداعلی حریری . [ ع َ ی ِ ح َ ] (اِخ ) از عالمان اوایل قرن چهاردهم هجری بود. او راست : الاخبارالسنیةو الحروب الصلیبیة، که در سال 1329 هَ . ق . در قاهره به چاپ رسید. (از معجم المؤلفین بنقل از ایضاح المکنون بغدادی ج 1</s
ابراهیم بن حریریلغتنامه دهخداابراهیم بن حریری . [ اِ م ِ ن ِ ح َ ](اِخ ) مورخ مشهور هندی بروزگار بابر شاه امپراطور مغول . او راست کتابی در تاریخ عام هند به نام تاریخ ابراهیمی که به سال 934 هَ .ق . بپایان رسانیده است .
ابوالقاسملغتنامه دهخداابوالقاسم . [ اَ بُل ْ س ِ ] (اِخ ) حریری . فضل بن سهل بن الفضل . رجوع به حریری ابوالقاسم ... شود.
ابراهیم بن حریریلغتنامه دهخداابراهیم بن حریری . [ اِ م ِ ن ِ ح َ ](اِخ ) مورخ مشهور هندی بروزگار بابر شاه امپراطور مغول . او راست کتابی در تاریخ عام هند به نام تاریخ ابراهیمی که به سال 934 هَ .ق . بپایان رسانیده است .
علی حریریلغتنامه دهخداعلی حریری . [ ع َ ی ِ ح َ ] (اِخ ) ابن احمد حریری . شاعری از غلاة بود و نام او در دمیةالقصر باخرزی آمده است . (از الذریعه ٔ آقابزرگ طهرانی ج 9 ص 747 بنقل از نسمةالسحر فیمن تشیع و شعر ضیاءالدین ).
علی حریریلغتنامه دهخداعلی حریری . [ ع َ ی ِ ح َ ] (اِخ ) ابن حسین بن منصور حریری ، مکنّی به ابوالحسن . وی متصوف و شیخ فقرای حریریة بود. اصل او حورانی و از قبیله ٔ بنی الزمان است . مادرش دمشقی بود و خود نیز در دمشق بزرگ شد. و با اینکه به زندقه و ارتکاب محرمات تجاهر می کرد، ادعای تصوف نیز داشت . و ا
علی حریریلغتنامه دهخداعلی حریری . [ ع َ ی ِ ح َ ] (اِخ ) از عالمان اوایل قرن چهاردهم هجری بود. او راست : الاخبارالسنیةو الحروب الصلیبیة، که در سال 1329 هَ . ق . در قاهره به چاپ رسید. (از معجم المؤلفین بنقل از ایضاح المکنون بغدادی ج 1</s