حزارلغتنامه دهخداحزار. [ ح َزْ زا ] (ع ص ) دیدزن . تخمین زننده . خراص . برآوردکننده . اندازه کننده . تخمین کننده : معابر کسی را گویند که عمال و ولات بعد از آن که مسّاحان و حزّاران مواضع پیموده و مساحت کرده باشند او را بفرستند تا بر این مواضع بگذرد و احتیاط کند و باز بی
حجارلغتنامه دهخداحجار. (اِخ ) ابن دثار السدوسی قاضی کوفه . متوفی بسال 116 هَ . ق . رجوع به حبیب السیر جزء 2 ج 2 ص 67 چ اول تهران شود و در چ خیام ج <span clas
حجارلغتنامه دهخداحجار. [ ح َج ْ جا ] (اِخ ) ابن ابجربن جابر عجلی . ادراک دارد (یعنی پیغمبر را درک کرده است ). ابن درید در «اخبار المنشورة» حدیثی آورده که حجار به پدرش که مسیحی بود گفت : می بینم هرکس به این دین درمی آید بزرگ شود، میخواهم من نیز داخل شوم . پدر گفت : صبر کن تا با هم به نزد عمر ش