حسابداریلغتنامه دهخداحسابداری . [ ح ِ ] (حامص مرکب ) عمل حسابدار. محاسبه . حِساب . شمار . || (اِ مرکب ) اداره ٔ محاسبات .
حسابداریفرهنگ فارسی عمید۱. عمل منظم نگهداشتن حسابها.۲. (اسم) شعبهای در یک اداره یا مؤسسه که به حسابهای آن اداره یا بنگاه رسیدگی میکند.
حسابداری کردنفرهنگ فارسی طیفیمقوله: مناسبات ملکی ابداری کردن، حساب نگاه داشتن، چرتکه انداختن، دفتر نوشتن، هزینهیابی کردن، وارد دفاتر کردن، ثبت کردن بدهکار کردن، بستانکار کردن، حساب کردن، منظور کردن، شارژ کردن، ثبت کردن تراز گرفتن، صورتحساب صادر کردن حسابرسی کردن، ممیزی کردن انبارگردانیکردن
دفتر حسابداریفرهنگ فارسی طیفیمقوله: مناسبات ملکی سابداری، دفاتر قانونی، دفاترپلمبه، دفتر کل، دفتر روزنامه مدارکحسابداری▼ سیستم حسابداری، روش حسابداری، نرمافزار، اصول حسابداری▼ چرتکه، ماشین حساب، ابزار شمارش، کامپیوتر شخصی