حظرلغتنامه دهخداحظر. [ ح َ ] (ع مص ) حجر. (تاج المصادر بیهقی ). منع. بازداشتن . (دهار) (ترجمان علامه ٔ جرجانی ). تحریم .حرام کردن . (ترجمان علامه ٔ جرجانی ). حظرة. حظارة. بازداشتن کسی را از چیزی . مقابل اباحة و آن عملی است که در ترک آن ثواب و در فعل آن عقاب است . (تعریفات ). || حظیره ساختن .
حظرلغتنامه دهخداحظر. [ ح َ ظِ ] (ع اِ) شاخ درخت هر چوب که با آن حظیره سازند. (آنندراج ). || خار تر. || (مص ) وقوع در حظر رطب ؛ افتادن در آنچه فوق طاقت است . || ایقاد در حظر رطب ؛ سخن چینی کردن . || آوردن حظر رطب ؛ آوردن بسیاری از مال مردم یا آوردن دروغ و مکروه . (منتهی الارب ).
خطر زمینلرزهseismic hazard, earthquake hazardواژههای مصوب فرهنگستانبرآورد احتمال جنبش زمین با مؤلفههایی معین براثر زمینلرزه در یک مکان
نقشة خطر زمینلرزهseismic hazard map, earthquake hazard mapواژههای مصوب فرهنگستاننقشهای که پَربندهای نوع خاصی از مؤلفة جنبش زمین یا دامنة طیف پاسخ را بر اساس تحلیل احتمالاتی خطر زمینلرزه نشان میدهد
تحلیل احتمالاتی خطر زمینلرزهprobabilistic seismic, hazard analysis, PSHA, probabilisticearthquake hazard analysisواژههای مصوب فرهنگستانارزیابی احتمال افزایش پارامتری از جنبش زمین در طی مدت زمانی معین در ساختگاهی معلوم نیز: ارزیابی احتمالاتی خطر زمینلرزه probabilistic seismic hazard assessment
پشتۀ یخرُفتیesker/ asar/ eschar/ eskar/ osarواژههای مصوب فرهنگستانپشتۀ ساختهشده از انباشتههای شن و ماسۀ یخساری
حظربهلغتنامه دهخداحظربه . [ ح َ رَ ب َ ] (ع مص ) سخت بزه کردن کمان را. (منتهی الارب ) (آنندراج ) (دهار). || پر کردن مشک را. (منتهی الارب ) (آنندراج ).
حظارلغتنامه دهخداحظار. [ ح َ ] (ع مص ) حجر. (تاج المصادر بیهقی ). منع. بازداشت . بازداشتن . حَظر. (منتهی الارب ).
حراملغتنامه دهخداحرام . [ ح َ ] (ع مص ) منع کردن . (غیاث اللغات ). حظر. ممنوع کردن چیزی را. اِحْماء. حرمت . || ناروا شدن . (زوزنی ). ناروا گردیدن . در حال تعدی با کردن و فرمودن و گردانیدن ، و در لزوم با شدن و گردیدن صرف شود.
اباحتلغتنامه دهخدااباحت . [ اِ ح َ ] (ع مص ) اباحه . مباح کردن . حلال کردن . جائز داشتن . روا شمردن . حلیت . جواز. روائی . دستوری . رخصت . مقابل حَظْر و تحریم و منع : کاین اباحت زین جماعت فاش شدرخصت هر مفلس قلاش شد. مولوی .|| غارت ک
حظربهلغتنامه دهخداحظربه . [ ح َ رَ ب َ ] (ع مص ) سخت بزه کردن کمان را. (منتهی الارب ) (آنندراج ) (دهار). || پر کردن مشک را. (منتهی الارب ) (آنندراج ).