حفاوتلغتنامه دهخداحفاوت . [ ح َ وَ ] (ع مص ) مهربانی . (منتهی الارب ) (مهذب الاسماء). مهربانی کردن . (منتهی الارب ). || مهربانی و مبالغه کردن در اکرام کسی و اظهار شادمانی کردن به او. (اقرب الموارد) : بمزید رأفت و حفاوت و مزایای اختصاص و قربت مخصوص می گردانید. (ترجمه ٔ
افؤودلغتنامه دهخداافؤود. [ اُ ئو ] (ع اِ) نان بر خاکسترگرم پخته . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). نان که بر خاکستر گرم قرار گرفته باشد. (از اقرب الموارد). || کوماج . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). جای کوماج در خاکستر گرم . ج ، افائید. (از اقرب الموارد).
حفودلغتنامه دهخداحفود. [ ح ُ ] (ع مص ) حفد. حفدان . شتافتن مردم در خدمت . || شتافتن شتر. شتافتن شترمرغ . (تاج المصادر بیهقی ).
هفوتلغتنامه دهخداهفوت . [ هََ ف ْ وَ ] (ع اِمص ) لغزش و خطا کردن . (غیاث ) : از سر هفوت و عثرت ما برخیزد. (ترجمه ٔ تاریخ یمینی ). || مجازاً، بیهوده گویی . (غیاث از منتخب و صراح ). رجوع به هفوة شود.
افؤدلغتنامه دهخداافؤد. [ اُ ءُ ] (ع اِ)نان بر خاکستر گرم پخته و کوماج . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). نانی که در خاکستر گرم پخته گردد. (آنندراج ). || جای کوماج در خاکستر گرم . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). جای در تنور که در آن نان پخته گردد. (آنندراج ). اُفؤود. رجوع به این کلمه شود.
حفایتلغتنامه دهخداحفایت . [ ح ِ ی َ ] (ع مص ) حفایة. برهنه پای شدن . حفاوت . برهنه پائی . برهنه پای رفتن . پابرهنگی . || سودگی پای آدمی و سپل شتر و سم ستور. (منتهی الارب ). || آشکارا کردن شادی . (منتهی الارب ) (آنندراج ). رجوع به حفاوت شود.
مهربانیفرهنگ مترادف و متضادتولا، حفاوت، آزرم، خوشخلقی، دوستی، شفقت، عاطفه، عطوفت، عنایت، گرمسری، لطف، محبت، مرحمت، نوازش، نیکویی ≠ نامهربانی
رأفتلغتنامه دهخدارأفت . [ رَءْ ف َ ] (از ع ، اِمص ) رأف . رآفة. بسیار مهربانی . (فرهنگ نظام ). سخت و بسیار مهربانی . (ناظم الاطباء). مهربانی شدید. (از اقرب الموارد) (از المنجد)(از منتهی الارب ). مهربانی کردن . (تاج المصادر بیهقی ) (فرهنگ نظام ). سخت بخشیدن و مهربانی کردن . (منتهی الارب ) (آ
مهربانیلغتنامه دهخدامهربانی . [ م ِ ] (حامص مرکب ) عمل مهربان . صفت مهربان . نواخت . محبت . نوازش . حنو. تحنی . شفقت .(مهذب الاسماء). رأفت . عطوفت . عاطفه . عاطفت . حنان . (منتهی الارب ). مرحمت . (مهذب الاسماء). مهر و محبت و گرمی نمودن . (برهان ). قفاوة. رحمت . حفاوت . حفاوة. ملاطفت . مهر. رقة.