حکملغتنامه دهخداحکم . [ح َ ک َ ] (اِخ ) ابن معبدالاصفهانی ، مکنی به ابی عبداﷲ.از شاعران است . وی بعربی شعر می گفت . (ابن الندیم ).
حکیملغتنامه دهخداحکیم . [ ح َ ] (اِخ ) ابن امیه . یکی از صحابیان و شاعران است . وی از ابتدای ظهور اسلام در مکه ایمان آورد و قوم خود را از کینه و عداوت نسبت بحضرت رسول (ص ) منع و ملامت میکرد.
حکملغتنامه دهخداحکم . [ ح َ ک َ ](اِخ ) ابن سفیان یا سفیان بن الحکم الثقفی . یکی از صحابه است و پاره ای از احادیث شریفه را روایت نمود.
بنهادنواژهنامه آزادقرار دادن، پَهن کَردَن، گُستردَن او ندا کرده که خوان بنهاده ام نایب حقم خلیفه زاده ام مثنوی- دفتر اول- مولوی
الهام دادنلغتنامه دهخداالهام دادن . [ اِ دَ ] (مص مرکب ) در دل افکندن . الهام بخشیدن : ایزاع ؛ الهام دادن . (منتهی الارب ) : گفت ای یاران حقم الهام دادمر ضعیفی را قوی رأیی فتاد. مولوی .در دل تخته چو حق الهام دادکاین چنین صورت بساز ا
برکماللغتنامه دهخدابرکمال . [ ب َ ک َ ] (ص مرکب ) کامل و بطور تکمیل . (ناظم الاطباء) : با حذاقت برکمال ، دهائی تمام داشت . (سندبادنامه ص 99). انجیر تمام رسیده است و نضج برکمال یافته . (سندبادنامه ص 163).
اندیشه بردنلغتنامه دهخدااندیشه بردن . [ اَ ش َ / ش ِ ب ُ دَ ] (مص مرکب ) غم خوردن . اندوه بردن . اندیشمند شدن : شاه را گو تو بشادی و طرب دل نه و بس از پی ساختن مملکت اندیشه مبر. فرخی (از آنندراج ).سعدی مب
دیگر گشتنلغتنامه دهخدادیگر گشتن . [ گ َ گ َ ت َ ] (مص مرکب ) عوض شدن . تغییر کردن . تبدیل شدن . (یادداشت مؤلف ). متغیر و دگرگون گردیدن : چه گمان برد که محمود مگر دیگر گشت اینت غمری و گمانی بد سبحان اﷲ. فرخی .صواب نمیبینم اکنون بر او حر