حنفیةلغتنامه دهخداحنفیة. [ ح َ ن َ فی ی َ ] (اِخ ) خوله دختر جعفر، مادر محمدبن حنفیه زوجه ٔ علی بن ابیطالب (ع ) و مادر محمدبن علی بن ابیطالب (ع ). (از ناظم الاطباء).
حنفیةلغتنامه دهخداحنفیة. [ ح َ ن َ فی ی َ ] (ع اِ) دین داری و درست اعتقادی . (ناظم الاطباء). || مذهب حق و عقیده ٔ صحیح . (ناظم الاطباء). || (ص ) ج ِ حنیفی . (اقرب الموارد). رجوع به حنیفی شود. || (اِخ ) اصحاب ابوحنیفة. حنفیة یا اصحاب الرأی . ایمان بمذهب آنان اقرار است بزبان و تصدیق بدل و کاستی
حنفیةلغتنامه دهخداحنفیة. [ ح َ ن َ فی ی َ ] (ع ص ) سیوف حنفیة؛ شمشیرهای منسوب به ابوبحرصخر احنف بن قیس . (منتهی الارب ). رجوع به حنفی شود.
حنیفیةلغتنامه دهخداحنیفیة. [ ح َ فی ی َ ] (ع اِ) مؤنث حنیفی . عقیده ٔ نیکو و مذهب حق . (ناظم الاطباء). و حنیفیه در اسلام میل بسوی اسلام و اقامت بر عقد آن است . (اقرب الموارد).- سیوف حنیفیة ؛ شمشیرهایی است منسوب به احنف بن قیس و او نخستین کسی است که دستور گرفتن آنها
حنیفهلغتنامه دهخداحنیفه . [ ح َ ف ِ ] (اِخ )دهی است از دهستان حومه ٔ بخش مشیز شهرستان سیرجان . واقع در هزارگزی جنوب مشیز و 2هزارگزی جنوب راه شوسه ٔ سیرجان - کرمان . ناحیه ای است کوهستانی و سردسیری . دارای 100 تن سکنه میباشد. ا
حنیفةلغتنامه دهخداحنیفة. [ ح َ ف َ ] (اِخ ) (ابو...) کنیه ٔ امام اعظم نعمان بن ثابت بن زوطا. (ناظم الاطباء). رجوع به ابوحنیفة شود.
حنیفةلغتنامه دهخداحنیفة. [ ح َ ف َ ] (اِخ ) (بنو...) بطنی است از بکر و آنان بنوحنیفةبن حیم بن صعب بن علی بن بکربن وائل اند که از طرفداران مسیلمه ٔ کذاب بودند. (صبح الاعشی ج 1 ص 339).
حنفيةدیکشنری عربی به فارسیشير اب , شير بشکه , لوله ابکش (اب انبار) , شير اتش نشاني , ضربت اهسته , ضربات اهسته وپيوسته زدن , شير اب زدن به , از شير اب جاري کردن , بهره برداري کردن از , سوراخ چيزيرا بند اوردن
ارنب الحنفیةلغتنامه دهخداارنب الحنفیة. [اَ ن َ بُل ْ ح َ ن َ فی ی َ ] (اِخ ) زوجه ٔ قتادةبن مغرب که چون پسری نزاد، قتادة او را طلاق گفت . رجوع بعیون الاخبار چ قاهره سال 1349 ج 4 ص 126 حاشیه ٔ <span c