احناءلغتنامه دهخدااحناء. [ اَ ] (ع اِ) ج ِ حِنو و حَنو. اطراف و جوانب : در وقت قاآن ، توراکیناخاتون را با جماعتی از اصحاب حضرت کینه ای در احنای سینه متمکن گشته بود. (جهانگشای جوینی ). احناءالوادی . || احناءالأمور؛ متشابهات امور. (منتهی الارب ).
حنیلغتنامه دهخداحنی . [ ح َ نی ی ] (ع اِ) ج ِ حَنیَّة، به معنی کمان . (منتهی الارب ) (اقرب الموارد). || ج ِ حِنو. (آنندراج ).
حانیةلغتنامه دهخداحانیة. [ ی َ ] (ع ص ) نعت فاعلی مؤنث از حنو. مهربان . || زنی که شوی نکند از مهربانی که با فرزند دارد. (منتهی الارب ). || گوسپند که خم دهد گردن خود را بدون علت . (منتهی الارب ).