حواشی
اطراف، پیرامون، جوانب، حواشی، حوالی
نیاک . (اِ) رجوع به نیا و حواشی آن و نیز رجوع به نیاکان شود.
گیاهی سوزنی برگ که در حواشی مرداب ها و یا حدفاصل شن زار ساحلی ...
حویشی . [ ح َ ] (ع اِ) اماله ٔ حواشی ج ِ حاشیة. (از آنندراج ) (از غیاث ).