حکایتلغتنامه دهخداحکایت . [ ح ِی َ ] (ع مص ) بازگفتن از چیزی . (صراح ). بازگفتن چیزی . بازگفتن گفتاری را. (منتهی الارب ). سخن نقل کردن . قول کسی را گفتن . سخن کسی بازگفتن . قول کسی را نقل کردن . نقل کردن . || شباهت داشتن . || نشان دادن از. || (اِ) داستان . دستان . || مطلب . مسئله . قضیه . || گ
شارش کوئتCouette flowواژههای مصوب فرهنگستانشارش حاصل از تنش برشی ناشی از حرکت نسبی یک دیوار نسبت به دیوار دیگر
کد احراز اصالت پیام چکیدهبنیادhash-based message authentication code, keyed-hash- based message authentication codeواژههای مصوب فرهنگستاننوعی کد احراز اصالت پیام (کاپ) با استفاده از یک کلید رمزنگاشتی و یک تابع چکیدهساز اختـ . کاپ چکیدهبنیادHMAC متـ . کد اصالتسنجی پیام چکیدهبنیاد
حکایاتلغتنامه دهخداحکایات . [ ح ِ ] (ع اِ)ج ِ حکایت . نقل ها و روایتها. (آنندراج ) : الف لام را تلک آیات رابخوان تا بدانی حکایات را. شمسی (یوسف و زلیخا).مقامات و مقالات ایشان مدون است و بحکایات و روایات مبرهن . (ترجمه ٔ تاریخ یمینی )
هکاتلغتنامه دهخداهکات . [ هَِ ] (اِخ ) به اصطلاح یونانیان ، ربةالنوع شکار. (از تعلیقات نصراﷲ فلسفی بر ترجمه ٔ تمدن قدیم فوستل دُ کولانژ).
حکایت گفتنلغتنامه دهخداحکایت گفتن .[ ح ِ ی َ گ ُ ت َ ] (مص مرکب ) حکایت کردن : کمال حسن وجودت بوصف راست نیایدمگر هم آینه گوید چنانکه هست حکایت . سعدی .حکایت بر مزاج مستمع گوی .(گلستان ).
حکایت کردنلغتنامه دهخداحکایت کردن . [ ح ِ ی َ ک َ دَ ] (مص مرکب ) نقل کردن . حدیث کردن . قصه کردن . یاد کردن : آنچه در غیبتت ای دوست بمن میگذردنتوانم که حکایت کنم الا بحضور. سعدی .یکی از بزرگان اهل تمیزحکایت کند ز ابن عبدالعزیز.
هفت حکایتلغتنامه دهخداهفت حکایت . [ هََ ح ِی َ ] (اِ مرکب ) کنایه از خواص هفت اندام است ، یعنی هر یک چه خاصیت دارند و به چه کار می آیند. (برهان ).
حکایت گفتنلغتنامه دهخداحکایت گفتن .[ ح ِ ی َ گ ُ ت َ ] (مص مرکب ) حکایت کردن : کمال حسن وجودت بوصف راست نیایدمگر هم آینه گوید چنانکه هست حکایت . سعدی .حکایت بر مزاج مستمع گوی .(گلستان ).
حکایت کردنلغتنامه دهخداحکایت کردن . [ ح ِ ی َ ک َ دَ ] (مص مرکب ) نقل کردن . حدیث کردن . قصه کردن . یاد کردن : آنچه در غیبتت ای دوست بمن میگذردنتوانم که حکایت کنم الا بحضور. سعدی .یکی از بزرگان اهل تمیزحکایت کند ز ابن عبدالعزیز.
هفت حکایتلغتنامه دهخداهفت حکایت . [ هََ ح ِی َ ] (اِ مرکب ) کنایه از خواص هفت اندام است ، یعنی هر یک چه خاصیت دارند و به چه کار می آیند. (برهان ).