حکیمانهلغتنامه دهخداحکیمانه . [ ح َ ن َ / ن ِ ] (ص نسبی ، ق مرکب ) مانند حکیم . چون حکیمان . درخورِ، ازدرِ، سزای ِ، لایق ِ حکیم : حکیمانه شراب آشامیدن ؛ به اندازه ای که زیان تن و نقصان عقل را سبب نگردد آشامیدن . || از روی حکمت : سخنان حکیمانه . (فرهنگ فارسی معین
هیقمانیلغتنامه دهخداهیقمانی . [ هََ ق َ نی ی ] (ع ص ) شترمرغ دراز یا دراز از هر چیز. (از اقرب الموارد).