حیاطتلغتنامه دهخداحیاطت . [ طَ ] (از ع ، مص )نگاه داشتن . حیاطة. (صراح ). نگهبانی . (غیاث ). پاس داشتن : و او را در کنف رعایت و حیاطت خویش میداشت . (ترجمه ٔ تاریخ یمینی ). رجوع به حیاطه شود.
شیشۀ جلوی گرمشوheated windshield, heated windscreenواژههای مصوب فرهنگستانشیشۀ جلوی مجهز به گرمکننده برای بخارزدایی و یخزدایی از روی سطح آن
شیشۀ عقب گرمشوheated rear windowواژههای مصوب فرهنگستانشیشۀ عقب مجهز به گرمکننده برای بخارزدایی و یخزدایی از روی سطح آن
بارگُنج حرارتیـ یخچالیrefrigerated and heated containerواژههای مصوب فرهنگستانبارگُنجی با سامانههای گرمایش و سرمایش
حیاطةلغتنامه دهخداحیاطة. [ طَ ] (ع مص ) نگاه داشتن . حوط. (اقرب الموارد) (منتهی الارب ). رجوع به حوط و حیاطت شود.
حایطلغتنامه دهخداحایط. [ ی ِ ] (ع ص ) نعت فاعلی از حوط وحیطة و حیاطت . || (اِ) دیوار. ج ، حیطان . (مهذب الاسماء) (منتهی الارب ). ج ، حیاط، و قیاس حوطان است . (منتهی الارب ) : در بیت المقدس جائی طلب کرد که آنرا شاید حائطی باید. (قصص الانبیاء ص <span class="hl" dir="ltr"
غمراتلغتنامه دهخداغمرات . [ غ َ م َ ] (ع اِ)ج ِ غَمرَة. (منتهی الارب ) (اقرب الموارد) (ترجمان علامه ٔ جرجانی ). رجوع به غَمرة شود. (غیاث اللغات ) (آنندراج ) : و شکر بعد معالجة کل مغلق من الغمرات و مدافعة کل مولم من الملمات . (تاریخ بیهقی چ ادیب ص <span class="hl" dir="l
حرزلغتنامه دهخداحرز. [ ح َ ] (ع مص ) اندازه کردن . خَرْص . تقدیر. تخمین . دید زدن . تخمین کردن . تقدیر کردن . (زوزنی ). تخمین کردن کشت و میوه را. حرازی کردن . || در بعض حواشی مثنوی مولانا جلال الدین بلخی در ترجمه ٔ کلمه ٔ حرز بیت ذیل ، حرز را حدس ترجمه کرده اند :
کنفلغتنامه دهخداکنف . [ ک َ ن َ ] (ع اِ) کرانه و جانب و ناحیه و طرف . (برهان ). جانب و کناره . (غیاث ). کرانه و جانب . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء). جانب . (اقرب الموارد) : هم ز حق ترجیح یابد یک طرف زآن دو یک را برگزیند زان کنف . <p class="auth