حیطهفرهنگ فارسی معین(طِ) [ ع . حیطة ] 1 - (اِ.) احاطه شده . 2 - (مص م .) حفظ کردن ، در پناه خود درآوردن .
حطةلغتنامه دهخداحطة. [ ح ِطْ طَ ] (ع اِ) درخواست کمی چیزی . (منتهی الارب ). کلمه ای که بگفتن آن گناه از گوینده بردارند. کلمه ای که بگفتن آن گناه از بنده فرونهند. (مهذب الاسماء). و معنی آن حط عنا ذنوبنا یا اوزارنا باشد. (منتهی الارب ). || بعضی گفته اند، حطه کلمه ٔ شهادت است یعنی کلمه ٔ لا اله
حطیئةلغتنامه دهخداحطیئة. [ ح ُ طَ ءَ ] (اِخ )جرول بن اوس بن مالک عیسی ، مکنی به ابی ملیکة. شاعری مخضرمی از قبیله ٔ قیس . متوفی به سال 30 هَ . ق . او رادیوانی است . و ابن الندیم گوید: دیوان او را ابوسعیدسکری و نیز اصعمی و هم ابوعمرو شیبانی و باز طوسی وابن السکی
حیطهبندی ۱compartmentationواژههای مصوب فرهنگستانفراهم ساختن امکان دسترسی محدود به اطلاعات برای افرادی که برای انجام کاری مشخص به اطلاعات خاصی نیاز دارند
حیطهبندی ۲compartmentalizationواژههای مصوب فرهنگستاننوعی گروهبندی غیرسلسلهمراتبی اطلاعات حساس برای واپایش دسترسی دادهها که دقیقتر از دستهبندی امنیتی سلسلهمراتبی عمل میکند
حیطۀ کارفرهنگ فارسی طیفیمقوله: اختیار آتی سمت، پست، مقام، مرتبه، رتبه، صلاحیت، حیطۀ کاری، قلمرو کاری، حوزۀ وظایف، حیطۀ وظایف، حیطۀاختیارات، حیطۀ اقتدار، مسئولیت، اختیارات، حیطۀ اقتدار سازمانی منصب، حیطۀ اقتدار جغرافیایی سازمان سیاسی اشل، طرح طبقهبندی مشاغل
خارج حیطه ٔ شمارلغتنامه دهخداخارج حیطه ٔ شمار. [ رِ ج ِ طَ ی ِ ش ُ ] (ص مرکب ) (خارج از حیطه ٔ شمار) بی حساب ، بی حد. (ناظم الاطباء). در تحت شمارش نیامدنی . بی نهایت . لایتناهی .
ليس في اختصاصهدیکشنری عربی به فارسیدر صلاحيت او نيست , در حيطه اختيارات او نيست , از حيطه اختيارات او خارج است , به او ارتباطي ندارد
حیطهبندی ۱compartmentationواژههای مصوب فرهنگستانفراهم ساختن امکان دسترسی محدود به اطلاعات برای افرادی که برای انجام کاری مشخص به اطلاعات خاصی نیاز دارند
حیطهبندی ۲compartmentalizationواژههای مصوب فرهنگستاننوعی گروهبندی غیرسلسلهمراتبی اطلاعات حساس برای واپایش دسترسی دادهها که دقیقتر از دستهبندی امنیتی سلسلهمراتبی عمل میکند
محیطهلغتنامه دهخدامحیطه . [ م ُ طَ ] (غ ص ) محیطة.- قضیه ٔمحیطه ؛ قضیه ٔ محیط. رجوع به محیط و رجوع به قضیه شود.