خائنلغتنامه دهخداخائن . [ ءِ ] (ع ص ) (از خون و خیانه ) (منتهی الارب ). دغلباز. خیانت کننده . (غیاث اللغات ) (آنندراج ). || کسی که امانت خود را انجام ندهد. (فرهنگ نظام ). مقابل امین ، غُش . غاش . مِغل . غَلول . غابش . ج ،خائنین و خَوَنة و خانه و خُوّان . (منتهی الارب ) :</spa
خائندیکشنری فارسی به انگلیسیbetrayer, collaborationist, disloyal, faithless, false, falsehearted, foul, recreant, insidious, Judas, perfidious, quisling, sneaky, traitor, traitorous, treacherous, turncoat, two-faced
شبکۀ خانگیhome area network, HANواژههای مصوب فرهنگستانشبکهای درون خانۀ کاربر که افزارههای رقمی شخص را به هم متصل میکند
خان خانیلغتنامه دهخداخان خانی . (حامص مرکب ) ملوک الطوایفی . رجوع به ملوک الطوایفی شود. || هرج و مرج .
خان خانیفرهنگ فارسی معین[ تر - فا. ] (حامص .) حکومتی با دولت مرکزی ضعیف ، که هر بخش از کشور برای خود امیری داشته باشد.
خان جان خانلغتنامه دهخداخان جان خان . (اِخ ) دهی است از دهستان ده پیر بخش حومه ٔ شهرستان خرم آباد. واقع در 10 هزارگزی شمال خاوری خرم آباد و شش هزارگزی شمال شوسه ٔ خرم آباد به کرمانشاه . ناحیه ای است واقع در جلگه و معتدل و مالاریایی . دارای <span class="hl" dir="ltr"
خائنانهلغتنامه دهخداخائنانه . [ ءِ ن َ / ن ِ ] (ص نسبی ، ق مرکب ) مرکب از خائن و آنه پسوند اتصاف ، عملی که از روی خیانت انجام گیرد.
خائنةلغتنامه دهخداخائنة. [ ءِ ن َ ] (ع ص ) تأنیث خائن . || یقال رجل خائنة؛ یعنی مرد خیانت کننده و تا برای مبالغه است . (منتهی الارب ). || (اِمص ) خیانت : و لاتزال تطلع علی خائنة منهم . (قرآن 13/5)؛ و همیشه آگاه شوی بر خیانت ایشان .
خائنةالاعینلغتنامه دهخداخائنةالاعین . [ ءِ ن َ تُل ْ اَ ی ُ ] (ع اِ مرکب ) دزدیده نگاه کردن بسوی ناروا یا دیدن به شک . مصدر است بر وزن فاعله . (منتهی الارب ): یعلم خائنة الاعین . (قرآن /40 19). یعنی میداند خدای خیانت چشمها را.
خائن طبعلغتنامه دهخداخائن طبع. [ءِ طَ ] (ص مرکب ) خیانت پیشه . خیانتکار : آب نرم است ولی خائن طبعساده رنگ است ولی پیچ و خم است .خاقانی .
خائنانهلغتنامه دهخداخائنانه . [ ءِ ن َ / ن ِ ] (ص نسبی ، ق مرکب ) مرکب از خائن و آنه پسوند اتصاف ، عملی که از روی خیانت انجام گیرد.
خائنةلغتنامه دهخداخائنة. [ ءِ ن َ ] (ع ص ) تأنیث خائن . || یقال رجل خائنة؛ یعنی مرد خیانت کننده و تا برای مبالغه است . (منتهی الارب ). || (اِمص ) خیانت : و لاتزال تطلع علی خائنة منهم . (قرآن 13/5)؛ و همیشه آگاه شوی بر خیانت ایشان .
خائنةالاعینلغتنامه دهخداخائنةالاعین . [ ءِ ن َ تُل ْ اَ ی ُ ] (ع اِ مرکب ) دزدیده نگاه کردن بسوی ناروا یا دیدن به شک . مصدر است بر وزن فاعله . (منتهی الارب ): یعلم خائنة الاعین . (قرآن /40 19). یعنی میداند خدای خیانت چشمها را.