خابطلغتنامه دهخداخابط. [ ب ِ ] (ع ص ) (از خَبط): و ما ادری ای خابط لیل هو؛ ای الناس هو. (منتهی الارب ). برای ناشناسی گویند که بشب درآید. (اقرب الموارد) (المنجد). || (اِ) شتر، یقال : ماله ناطح و لاخابط؛ ای بعیر و لاثور یقال لمن لاشی ٔ له . (ذیل اقرب الموارد). || ضربان درسر. (تاج العروس ).
خابثلغتنامه دهخداخابث . [ ب ِ ] (ع ص ) بلایه ٔ کربز. (منتهی الارب ). الردی الخداع . (اقرب الموارد). || ناپاک و پلید. || بدکار. || فرومایه . || غدار. (ناظم الاطباء).
اصحاب احمدبن خابطلغتنامه دهخدااصحاب احمدبن خابط. [ اَ ب ِ اَ م َ دِ ن ِ ب ِ ] (اِخ ) خابطیه . حدثیه . حدیثیه . گروهی از پیروان احمدبن خابط و فضل بن حدثی بودند که از عقاید نظامیه پیروی میکردند. رجوع به ملل ونحل شهرستانی چ مطبعه ٔ حجازی قاهره ج 1 ص <span class="hl" dir="ltr
خبتلغتنامه دهخداخبت . [ خ َ ] (ع مص ) فرونشستن زمین . پست شدن زمین . انخفاض یافتن آن . بصورت خبت درآمدن زمین . (از معجم الوسیط). || پوشیده شدن نام کسی . در تواری و پنهانی رفتن نام کسی . فرو نشستن نام کسی . (از متن اللغة) (از معجم الوسیط).
خبتلغتنامه دهخداخبت . [ خ َ ] (اِخ ) قریه ای است از قرای زبید بیمن . (از یاقوت در معجم البلدان ) (از منتهی الارب ).
خابطیلغتنامه دهخداخابطی . [ ب ِ ] (اِخ ) نسبت است بخابطه و ایشان فرقه ای از معتزله از اصحاب احمدبن خابطاند که وی را در تناسخ مقالتی است و گمان میکردند که عالم را دو پروردگار است یکی محدث و دیگری قدیم و پروردگار محدث مسیح است مراد از این آیت که «و جاء ربک والملک صفّا صفّا » یعنی می آید پروردگار
اصحاب احمدبن خابطلغتنامه دهخدااصحاب احمدبن خابط. [ اَ ب ِ اَ م َ دِ ن ِ ب ِ ] (اِخ ) خابطیه . حدثیه . حدیثیه . گروهی از پیروان احمدبن خابط و فضل بن حدثی بودند که از عقاید نظامیه پیروی میکردند. رجوع به ملل ونحل شهرستانی چ مطبعه ٔ حجازی قاهره ج 1 ص <span class="hl" dir="ltr
ناطحلغتنامه دهخداناطح . [ طِ ] (ع اِ) هرچه پیش آید از مرغ و وحش . (منتهی الارب ) (آنندراج ). هرچه پیش آید شخصی را از مرغ و وحش . (ناظم الاطباء). مقابل قعید. آنچه از وحش و طیر که از پیش روی تو درآید. (از اقرب الموارد) (از المنجد). مایستقبلک من امامک من الطیر و الظباء و الوحش و غیرها مما یزجر.
عشواءلغتنامه دهخداعشواء. [ ع َش ْ ] (ع ص ) مؤنث أعشی (منتهی الارب ) (اقرب الموارد)، یعنی شب کور و ضعیف البصر و آنکه شب نمی بیند و روز می بیند. (ناظم الاطباء). رجوع به اعشی شود. || شتر ماده ای که پیش پای خودنبیند. (منتهی الارب ). ناقه ای که جلو خود را نبیند وهنگام راه رفتن دست بر هر چیزی گذار
خابطیلغتنامه دهخداخابطی . [ ب ِ ] (اِخ ) نسبت است بخابطه و ایشان فرقه ای از معتزله از اصحاب احمدبن خابطاند که وی را در تناسخ مقالتی است و گمان میکردند که عالم را دو پروردگار است یکی محدث و دیگری قدیم و پروردگار محدث مسیح است مراد از این آیت که «و جاء ربک والملک صفّا صفّا » یعنی می آید پروردگار
مخابطلغتنامه دهخدامخابط. [ م َ ب ِ ] (ع اِ) ج ِ مِخبَط. (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). چوبدستی هایی که بدان برگ درخت ریزند. و رجوع به مخبط شود. || جاهای خبط و خطا : سلطان چون بدان نواحی رسید و از عقاید و نِحَل . (ایشان استکشاف کرد همه را در مخابط ضلالت و مهابطجهالت د
اصحاب احمدبن خابطلغتنامه دهخدااصحاب احمدبن خابط. [ اَ ب ِ اَ م َ دِ ن ِ ب ِ ] (اِخ ) خابطیه . حدثیه . حدیثیه . گروهی از پیروان احمدبن خابط و فضل بن حدثی بودند که از عقاید نظامیه پیروی میکردند. رجوع به ملل ونحل شهرستانی چ مطبعه ٔ حجازی قاهره ج 1 ص <span class="hl" dir="ltr