خاراستیزلغتنامه دهخداخاراستیز. [ س ِ ] (نف مرکب ) زورمند. شجاع . محکم . صلب : ز بس زخم کوپال خاراستیززمین را شده استخوان ریزریز.نظامی .
خاراستیزفرهنگ فارسی عمید۱. سخت؛ محکم.۲. سختتر از سنگ خارا: ◻︎ ز بس زخم کوپال خاراستیز / زمین را شده استخوان ریزریز (نظامی۵: ۸۴۱).
ریزریزلغتنامه دهخداریزریز. (ص مرکب ، ق مرکب ) پاره پاره . قطره قطره . خردخرد. (ناظم الاطباء). ریزه ریزه . پاره پاره . (آنندراج ) (از شرفنامه ٔ منیری ). به قطعات سخت خرد. ذره ذره . (یادداشت مؤلف ) : سزد که دو رخ کاریز آب دیده کنی که ریزریز بخواهدت ریختن کاریز.<br
کوپاللغتنامه دهخداکوپال .(اِ) لخت آهنین بود، تازیش عمود است . (لغت فرس اسدی ). عمود و گرز آهنین را گویند. (برهان ). به معنی گرزو عمود باشد و به بای عربی معنی آن روشن تر شود یعنی کوبنده ٔ بال و بازو و به قانونی که در فارسی رسم است یک با را حذف کرده کوب بال را کوبال گویند . (آنندراج ). گوپال . ک