خاراشکنلغتنامه دهخداخاراشکن . [ ش َ / ش ِ ک َ ] (نف مرکب ) سخت محکم . آنکه سنگ خارا بشکند. قوی . بسیار سخت : یکی اسب باید مرا گام زن سم او ز پولاد خاراشکن . فردوسی .حبذا اسبی محجّل مرکبی تازی نژاد
خاراشکنفرهنگ فارسی عمید= خاراشکاف: ◻︎ یکی اسب باید مرا گامزن / سُم او ز پولاد خاراشکن (فردوسی: ۲/۱۲۷ حاشیه).
خاراشکنسانانSaxifragalesواژههای مصوب فرهنگستانراستهای از دولپهایها که با گلسرخسانان و شمعدانیسانان خویشاوند هستند
خاراشکنسانانSaxifragalesواژههای مصوب فرهنگستانراستهای از دولپهایها که با گلسرخسانان و شمعدانیسانان خویشاوند هستند
خاراشکنیانSaxifragaceaeواژههای مصوب فرهنگستانتیرهای از خاراشکنسانان علفی همیشهسبز یا خزاندار با 30 سرده و 580 گونه که بهطور گسترده در نواحی سرد و معتدل شمالی و خصوصاً در مناطق صخرهای میرویند و برگهای آنها قاعدهای و ساده و گلهایشان دارای تقارن شعاعی است و کاسه و جام مجزا با پنج کاسبرگ و پنج گلبرگ دارند
انگورفرنگیانGrossulariaceaeواژههای مصوب فرهنگستانتیرهای از خاراشکنسانانِ درختچهای خاردار با میوههای سته که در ردهبندی کرونکوئیست 1988 در راستۀ گلسرخسانان قرار دارد
گُلصدتومانیانPaeoniaceaeواژههای مصوب فرهنگستانتیرهای از خاراشکنسانان اغلب علفی چندساله با یک سرده و حدود 33 گونه به ارتفاع نیم تا یکونیم متر که برگهایشان مرکب با لَپهای عمیق و گلهایشان بزرگ و اغلب معطر است که در اواخر بهار و اوایل تابستان به رنگهای مختلف ازجمله قرمز و سفید و زرد دیده میشود
محجللغتنامه دهخدامحجل . [ م ُ ح َج ْ ج َ ] (ع ص ) نعت مفعولی از ماده ٔ حِجل به معنی سپیدی . رجوع به حجل شود: فرس محجل ؛ اسبی که هر چهار دست و پای وی سفید باشد. (منتهی الارب ). اسب سرخ رنگ یا سیاه که هر چهار پای او سفید باشد. (غیاث ). اسبی که چهار دست و پای وی سپید باشد آن را محجل الاربع گویند
گامزنلغتنامه دهخداگامزن .[ زَ ] (نف مرکب ) قدم زن . قدم زننده . || تندرو. تیزرفتار. چنانکه پیک و اسب و غیره . اشتر گام زن . قاصد سریعالسیر. (انجمن آرای ناصری ): قبیض ؛ چهارپای گامزن . (حبیش تفلیسی ).نشست از بر باره ٔ گامزن سواران ایران شدند انجمن . فردوسی .<br
رخشلغتنامه دهخدارخش . [ رَ ] (اِخ ) نام اسب رستم است . (فرهنگ اوبهی ). نام اسب رستم . (صحاح الفرس ) (از فرهنگ جهانگیری ) (آنندراج ) (از برهان ) (از غیاث اللغات ) (انجمن آرا) (از لغت محلی شوشتر) : ترا سیمرغ و تیر گز نبایدنه رخش جادو و زال فسونگر. <p class="
خاراشکنسانانSaxifragalesواژههای مصوب فرهنگستانراستهای از دولپهایها که با گلسرخسانان و شمعدانیسانان خویشاوند هستند
خاراشکنیانSaxifragaceaeواژههای مصوب فرهنگستانتیرهای از خاراشکنسانان علفی همیشهسبز یا خزاندار با 30 سرده و 580 گونه که بهطور گسترده در نواحی سرد و معتدل شمالی و خصوصاً در مناطق صخرهای میرویند و برگهای آنها قاعدهای و ساده و گلهایشان دارای تقارن شعاعی است و کاسه و جام مجزا با پنج کاسبرگ و پنج گلبرگ دارند