خارجهلغتنامه دهخداخارجه . [ رِ ج َ ] (اِخ ) نام مردی بوده است .حکایت است که خارجه یکی از معتبران رؤسا و منعمان کدخدایان اصفهانی بود بسبب آنکه تمامت مال و منال و ضیاع و عقارات بغصب و تعدی از دست او انتزاع نموده بودند در پی رکن الدوله افتاد و مصاحب او روی به ری نهاد تا باشد که بعضی از آن استخلا
خارجهلغتنامه دهخداخارجه . [ رِ ج َ / ج ِ ] (از ع ، ص ، اِ) مؤنث خارج . ملک غیر از وطن برای شخص . || به اصطلاح کتاب پاورقی را گویند. (ناظم الاطباء). || بیگانه . اجنبی . مقابل داخله . اَنیران . نیران .- وزارت خارجه و وزارت امور خارجه </span
خارجهفرهنگ فارسی عمید۱. = خارج۲. [مقابلِ داخلَة] بیرون از مملکت.۳. (صفت) تهیهشده در کشورهای خارجی: چای خارجه.۴. (صفت) خارجی؛ اجنبی؛ بیگانه.
خارجهفرهنگ فارسی معین(رِ جِ) [ ع . خارجة ] (اِ.) 1 - مؤنث خارج . (در زبان فارسی به همین صورت پذیرفته شده صرف نظر از تَأنیث آن ). 2 - خارج از مملکت ، بیگانه .
خارجةلغتنامه دهخداخارجة. (اِخ ) یکی از روات است و در کتاب مصاحف نام او آمده است : حدثنا عبداﷲ قال حدثنا ابوطاهر قال اخبرنا ابن وهب قال اخبرنی مالک عن ابن شهاب عن سالم و خارجة: ان ابابکر الصدیق کان جم-ع القرآن فی قراطیس . (ص 9 سطر 16<
خارجةلغتنامه دهخداخارجة. [ رِ ج َ ] (اِخ ) ابن النعمان . این نام را ابوموسی چنین از علی بن العسکری آورده است و حال آنکه در آن خطائی است که ناشی از تصحیف و افتادگی است محمدبن حبیب شیخ العسکری فردی از طریق شعبه از حبیب بن عبدالرحمن از معن بن عبداﷲ یا عبداﷲبن معن از خارجةبن النعمان است آرد که گفت
خارجةلغتنامه دهخداخارجة. [ رِ ج َ ] (اِخ ) ابن جَزِء یا جَزی خفیفة العذری . ابن السکن و جز او نام وی را برده اند و همچنین ابن منده و بیهقی و ابن السکن از او اخراج حدیث کرده اند و خطیب و مؤتلف از طریق سعیدبن سنان از ربیعةبن یزید چنین نقل حدیث از او کرده است : حدثنی خارجةبن جزء العذری سمعت رجلا
خارجةلغتنامه دهخداخارجة. [ رِ ج َ ] (اِخ ) ابن جُمَیر الاشجعی . در اسم وی نظرها مختلف است بعضی او را حارثه و بعضی دیگر جاریه آورده اند و همچنین در اسم پدر او نیز اختلاف است بعضی ها حِمیَر و بعضی دیگر حُمَیر و گروهی حُمَیَّر و جمعی خُمَیر دانسته اند او صحابی بدری بوده است و در کتاب الاصابه ذیل
خارجةلغتنامه دهخداخارجة. [ رِ ج َ ] (اِخ ) ابن جبلة. ابن حبان و گروهی دیگر او رااز صحابه دانسته اند و در حالیکه این نظر جز وهم چیزی دیگر نیست و علت آن تصحیف و انقلابی است چه این گروه از طریق شریک و او از ابی اسحاق و ابی اسحاق از فروةبن نوفل و فروة از خارجةبن جبلة در سوره ٔ قل هواﷲ احد حدیثی اخ
ام خارجهلغتنامه دهخداام خارجه . [ اُم ْ م ِ رِ ج َ ] (اِخ ) زن زیدبن ثابت از صحابیات بود. رجوع به الاصابة فی تمییز الصحابة ج 8 ص 228 شود.
ام خارجهلغتنامه دهخداام خارجه . [اُم ْ م ِ رِ ج َ ] (اِخ ) زنی از قبایل عرب و بسیار شوهردوست بوده و هرچند وقت شوهری تازه می خواسته است .- امثال :اسرع من نکاح ام خارجة . (از المرصع و نفایس الفنون ، علم امثال ).
خارجه پرستلغتنامه دهخداخارجه پرست . [ رِ ج َ / ج ِ پ َ رَ ] (نف مرکب ) بیگانه پرست . اجنبی پرست . کسی که با بیگانگان سرو سری دارد. کسی که حافظو دوستدار پیشرفت سیاست مردم غیر وطن خود میباشد.
زاویه ٔ خارجهلغتنامه دهخدازاویه ٔ خارجه .[ ی َ / ی ِ ی ِ رِ ج َ / ج ِ ] (ترکیب وصفی ، اِ مرکب ) (... از مثلث ) چون یکی پهلو از مثلث بیرون آری ، زاویه ای بحاصل آید بیرون از مثلث و او را خارجه خوانند و هر یکی از آن دو زاویه مثلث که نه ب
خارجه ٔ عامریلغتنامه دهخداخارجه ٔ عامری . [ رِ ج َ ی ِ م ِ] (اِخ ) مؤلف مجمل التواریخ آرد: (سال چهل ) باول سال از جمله ٔ خوارج سه کس بودند: یکی عبدالرحمن بن ملجم المرادی ، و دیگر مبارک بن عبداﷲ و سه دیگر عمروبن بکر التمیمی و همواره بر علی و معاویه و عمرو عاص لعنت کردندی ، پس گفتند، خود را بخدای بخشیم
خارجه پرستلغتنامه دهخداخارجه پرست . [ رِ ج َ / ج ِ پ َ رَ ] (نف مرکب ) بیگانه پرست . اجنبی پرست . کسی که با بیگانگان سرو سری دارد. کسی که حافظو دوستدار پیشرفت سیاست مردم غیر وطن خود میباشد.
خارجه ٔ عامریلغتنامه دهخداخارجه ٔ عامری . [ رِ ج َ ی ِ م ِ] (اِخ ) مؤلف مجمل التواریخ آرد: (سال چهل ) باول سال از جمله ٔ خوارج سه کس بودند: یکی عبدالرحمن بن ملجم المرادی ، و دیگر مبارک بن عبداﷲ و سه دیگر عمروبن بکر التمیمی و همواره بر علی و معاویه و عمرو عاص لعنت کردندی ، پس گفتند، خود را بخدای بخشیم
ام خارجهلغتنامه دهخداام خارجه . [ اُم ْ م ِ رِ ج َ ] (اِخ ) زن زیدبن ثابت از صحابیات بود. رجوع به الاصابة فی تمییز الصحابة ج 8 ص 228 شود.
ام خارجهلغتنامه دهخداام خارجه . [اُم ْ م ِ رِ ج َ ] (اِخ ) زنی از قبایل عرب و بسیار شوهردوست بوده و هرچند وقت شوهری تازه می خواسته است .- امثال :اسرع من نکاح ام خارجة . (از المرصع و نفایس الفنون ، علم امثال ).
ابوخارجهلغتنامه دهخداابوخارجه . [ اَ رِ ج َ ] (اِخ ) زیدبن ثابت بن الضحاک انصاری صحابی . رجوع به زیدبن ثابت ، و رجوع به حبیب السیر ج 1 ص 238 شود.
زاویه ٔ خارجهلغتنامه دهخدازاویه ٔ خارجه .[ ی َ / ی ِ ی ِ رِ ج َ / ج ِ ] (ترکیب وصفی ، اِ مرکب ) (... از مثلث ) چون یکی پهلو از مثلث بیرون آری ، زاویه ای بحاصل آید بیرون از مثلث و او را خارجه خوانند و هر یکی از آن دو زاویه مثلث که نه ب