خارصینیلغتنامه دهخداخارصینی . (اِ مرکب ) جوهر غریبی شبیه بمعدوم است و آن یکی از اجساد صناعت کیمیاست و از آن در صناعت بعطارد کفایت کنند. (مفاتیح خوارزمی ). اجساد هفت است و یکی از آن ها خارصینی است و خارصینی زر است لیکن نضج تمام نیافته . (از شاهد صادق )، شَبَه . روح توتیا. دهشه . حجر اسماء. مُصفّی
خوراسگانلغتنامه دهخداخوراسگان . [ خوَ/ خ ُ ] (اِخ ) قصبه ای است از دهستان جی بخش حومه ٔ شهرستان اصفهان واقع در چهارهزاروپانصدگزی خاور اصفهان ، متصل براه اصفهان به یزد. این دهکده در جلگه قرار دارد با آب و هوای معتدل و 8936 تن سکنه
خوراسانلغتنامه دهخداخوراسان . [ خوَ / خ ُ ] (اِخ ) املاء دیگر از خراسان .(یادداشت بخط مؤلف ) : سال سی ام از هجرت مردان خوراسان مرتد شدند. (مجمل التواریخ و القصص ).
خارسانلغتنامه دهخداخارسان . (اِ مرکب ) خارستان . این کلمه مرکب از خار و سان است چون بیمارسان بمعنی بیمارستان و شارسان بمعنی شارستان . رجوع به فرهنگ شاهنامه ٔ ولف شود، خارستان : خردمند مردم از آن شارسان گزیده بهامون یکی خارسان .فردوسی (شاهنامه چ بروخیم ج <span
خارسانفرهنگ فارسی عمید= خارستان: ◻︎ همان خارسان این سرای سپنج / که هم نازوگنج است و هم دردورنج (فردوسی۲: ۲۲۲).
کرانلغتنامه دهخداکران . [ ] (اِخ ) ناحیه ای است میان کابل و بدخشان که در آن معادن خارصینی است . (از الجماهر ص 261).
هفت گوهرلغتنامه دهخداهفت گوهر. [ هََ گ َ / گُو هََ ] (اِ مرکب ) اجساد سبعه ، هفت فلز. زر و سیم و قلع و مس و آهن و سرب و خارصینی . (ازیادداشت مؤلف ). رجوع به هفت گوهران و اَجساد شود.
اجسادلغتنامه دهخدااجساد. [ اَ ] (ع اِ) ج ِ جَسَد. بدنها. جسمها. تن ها. || در صناعت کیمیا عبارت از زر و سیم و آهن و مس و سُرب و رصاص (قلعی ) و خارصینی است و از آن رو آنها را اجساد گویند که چون آتش آنها را دریابد ثابت و مقاوم باشند، برخلاف ارواح . (مفاتیح خوارزمی ).
روح توتیالغتنامه دهخداروح توتیا. [ ح ِ ] (ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) بمعنی جست که بعد از سوختن آن را در چشم کشند. (غیاث اللغات ). جست که نوعی از فلزات است و بعربی خارصینی گویند، پس از کشتن آن را در چشم کشند، علامی فهامی در آیین اکبری مینویسد: نزد برخی روح توتیا، جست است ، معلوم میشودکه گروهی منکر این
عطاردلغتنامه دهخداعطارد. [ ع ُ رِ ] (ع اِ) نام دوائی که آن را سنبل رومی گویند. (غیاث اللغات ). و آن بیخی باشد به رنگ شبیه مامیران و به شکل مانند عصارون . (آنندراج ). سنبل رومی است ، و آن بیخی باشد به رنگ شبیه مامیران و به شکل مانند اسارون . (برهان قاطع). سنبل رومی . (مخزن الادویة) (تذکره ٔ ضری