خارپرلغتنامه دهخداخارپر. [ پ َ ] (اِ مرکب ) سیخ پر. تیغ پر. پرهای ابتدائی مرغان که بصورت خار است . رجوع به تیغپر شود.
خارپر برآوردنلغتنامه دهخداخارپر برآوردن . [ پ َ ب َ وَ دَ ] (مص مرکب ) خارپرها بر آوردن چوزه پیش از سیاه شدن . اسلغباب . (منتهی الارب ) (اقرب الموارد) (تاج العروس ).
خررلغتنامه دهخداخرر. [ خ ِ رِ ] (اِخ ) دهی است از دهستان میان آب بخش مرکزی شهرستان اهواز (بلوک خضرج لطیف ) واقع در 63هزارگزی شمال باختری اهواز و 3هزارگزی باختر شوسه ٔ اهوازبه اندیمشک ، ساحل غربی رود کرخه . این ناحیه گرمسیر ا
خریرلغتنامه دهخداخریر. [ خ َ ](ع مص ) آواز کردن بهنگام خواب یا بهنگام جنگی . || آواز کردن باد و عقاب . (از منتهی الارب ) (ازتاج العروس ). بانک کردن آب . (تاج المصادر بیهقی ).
خریرلغتنامه دهخداخریر. [ خ َ ] (اِخ ) نام موضعی است از ناحی وشم به یمامه . (از معجم البلدان یاقوت ).
خارپر برآوردنلغتنامه دهخداخارپر برآوردن . [ پ َ ب َ وَ دَ ] (مص مرکب ) خارپرها بر آوردن چوزه پیش از سیاه شدن . اسلغباب . (منتهی الارب ) (اقرب الموارد) (تاج العروس ).
سیخ پرفرهنگ فارسی عمیدجوجۀ مرغ که تازه پر درآورده و پرهایش مانند سیخ راست باشد؛ خارپر؛ سوزنپر؛ سوزنبال.
تیغ پرفرهنگ فارسی عمید۱. جوجۀ مرغ که تازه از تخمدرآمده و پرهایی شبیه خار دارد؛ سیخپر؛ خارپر.۲. پرهایی که در ابتدا به شکل خار در تن جوجههای پرندگان میروید.
خارپر برآوردنلغتنامه دهخداخارپر برآوردن . [ پ َ ب َ وَ دَ ] (مص مرکب ) خارپرها بر آوردن چوزه پیش از سیاه شدن . اسلغباب . (منتهی الارب ) (اقرب الموارد) (تاج العروس ).