خاسیلغتنامه دهخداخاسی ٔ. [ س ِءْ ] (ع ص ) خاسی . سگ و خوک رانده و دور داشته شده که نگذارند آنها را تا نزدیک مردم آیند. (آنندراج ) (اقرب الموارد) (منتهی الارب ). ج ، خاسئین . خاسئون : کونوا قردة خاسئین . (قرآن 165/7).بی نظیر و بدل آ
پخشگاه اطلاعاتinformation clearing house/ information clearinghouseواژههای مصوب فرهنگستانواحدی در درون یک نهاد که به گردآوری و سازماندهی و ذخیرهسازی و اشاعۀ مدارک در یک حوزه یا رشتۀ تخصصی میپردازد
خاسپلغتنامه دهخداخاسپ . (اِ) سیب را گویند. تفاح . (آنندراج ) (برهان قاطع) (فرهنگ جهانگیری ). رجوع بکلمه ٔ سیب شود.
خاسیانAquifoliaceaeواژههای مصوب فرهنگستانتیرهای از راستۀ خاسسانان به شکل درخت یا درختچه، دارای گلهای منظم و میوۀ سِته
عمرولغتنامه دهخداعمرو. [ ع َم ْرْ ] (اِخ ) ابن عبدِوَدّ عامری . از بنی لؤی ، از قریش . از سوارکاران و شجاعان مشهور قریش بود که تا هنگام مرگ اسلام نیاورد. و بسال 5 هَ .ق . در غزوه ٔ خندق به دست علی (ع ) به قتل رسید. هیچیک ازسوارکاران عهد جاهلیت شهرت عمروبن عب
راندهلغتنامه دهخدارانده . [ دَ / دِ ] (ن مف ) نعت مفعولی از راندن . مطرود. (دهار) (ناظم الاطباء). طریدة. (منتهی الارب ). رجیم . (ترجمان القرآن )(دهار). شرید. ملعون . مطرود. مدحور. (یادداشت مؤلف ) : پورتکین دزدی رانده است ، او را این خط
خاسیانAquifoliaceaeواژههای مصوب فرهنگستانتیرهای از راستۀ خاسسانان به شکل درخت یا درختچه، دارای گلهای منظم و میوۀ سِته
متخاسیلغتنامه دهخدامتخاسی . [ م ُ ت َ ] (ع ص ) با هم سنگ اندازی کننده . (آنندراج ). با یکدیگر سنگ اندازی کننده . (ناظم الاطباء). و رجوع به تخاسی شود.
نخاسیلغتنامه دهخدانخاسی . [ ن َ / ن ِ ] (ص نسبی ) نَخّاس . برده فروش . فروشنده ٔ غلام و کنیز : زآنکه پیراهن به دستش عاریه ست چون به دست آن نخاسی جاریه ست جاریه پیش نخاسی سرسری است در کف او ازبرای مشتری است .<p class=
نخاسیلغتنامه دهخدانخاسی . [ ن َخ ْ خا ] (حامص ) برده فروشی . بنده فروشی . || ستورفروشی . عمل نخاس . رجوع به نخاس شود.
تخاسیلغتنامه دهخداتخاسی . [ت َ ] (ع مص ) با هم سنگ اندازی کردن . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء). سنگ ریزه بهم انداختن . (از قطر المحیط) (از اقرب الموارد). رجوع به تخاسؤ شود.