خاطیلغتنامه دهخداخاطی . (ع ص ) خاطی ٔ. کسی که به اراده ٔ خود خطا کند و مخطی کسی که اراده ٔ صواب کند و بی قصد خطا از او ظاهر گردد. (غیاث اللغات ). گناهکار. (مهذب الاسماء). آنکه بعمد ناراست خواهد. (اقرب الموارد) (تاج العروس ). خطاکننده . مقابل مصیب : گر خطا گوید ورا
خاطيدیکشنری عربی به فارسینادرست , پراز غلط , غلط , اشتباه , مغلوظ , نا درست , ناراست , غير دقيق , غلط دار , تصحيح نشده , معيوب , ناقص , ناجور , ناسالم , ناخوش , ناصحيح , خطا , تقصير و جرم غلط , غير منصفانه رفتار کردن , بي احترامي کردن به , سهو
خاطيدیکشنری عربی به فارسینادرست , پراز غلط , غلط , اشتباه , مغلوظ , نا درست , ناراست , غير دقيق , غلط دار , تصحيح نشده , معيوب , ناقص , ناجور , ناسالم , ناخوش , ناصحيح , خطا , تقصير و جرم غلط , غير منصفانه رفتار کردن , بي احترامي کردن به , سهو
رمية خاطيةدیکشنری عربی به فارسیاز دست دادن , احساس فقدان چيزي راکردن , گم کردن , خطا کردن , نداشتن , فاقدبودن() دوشيزه
متخاطیلغتنامه دهخدامتخاطی . [ م ُ ت َ ] (ع ص ) خطا کننده . (آنندراج ). قابل و سزاوار خطا و تقصیر. (ناظم الاطباء).
مخاطیلغتنامه دهخدامخاطی . [ م ُ ] (ص نسبی ) منسوب به مخاط: غشاء مخاطی . || قسمی از بلغم که مشابه به آب بینی باشد. (غیاث ) (آنندراج ). رجوع به مخاط شود.
غدد مخاطیلغتنامه دهخداغدد مخاطی . [ غ ُ دَ دِ م ُ ] (ترکیب وصفی ، اِ مرکب ) غده هائی هستند که در همه ٔ اغشیه ٔ مخاطی منتشرند و وظیفه ٔ آنها تر و نرم نگاه داشتن غشاء است . رجوع به مخاطی شود.