خالولغتنامه دهخداخالو. (اِ) برادر مادر. (برهان قاطع) (آنندراج ). دایی . (فرهنگ ضیائی ). خال . (فرهنگ شعوری ج 1 ص 377). آبو. آبی . || شوهرخاله . (غیاث اللغات ) (آنندراج ). || سورنایی را گویند و آن را شاهنایی و شهنایی هم خوانند
خالو محمدعلیلغتنامه دهخداخالو محمدعلی . [ م ُ ح َم ْ م َ ع َ ] (اِخ ) دهی است از دهستان تراکمه ٔ بخش کنگان شهرستان شیراز. واقع در 128 هزارگزی جنوب خاورکنگان و 2 هزارگزی شمال راه فرعی لار به گله دار. ناحیه ای است واقع در جلگه باآب و ه
کنده خالولغتنامه دهخداکنده خالو. [ ک َ دِ ] (اِخ ) دهی از دهستان کاریزنو است که در بخش تربت جام شهرستان مشهد واقع است و 201 تن سکنه دارد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 9).
قشلاق خیالولغتنامه دهخداقشلاق خیالو. [ ق ِ ] (اِخ ) دهی از دهستان حومه ٔ بخش مرکزی شهرستان اهر واقع در 21 هزارگزی خاور اهر و 3500 گزی شوسه ٔ اهر به خیاو. موقع جغرافیایی آن کوهستانی و هوای آن معتدل است . سکنه ٔ آن <span class="hl" di
خالفلغتنامه دهخداخالف . [ ل ِ ] (ع ص ) گول . احمق . (آنندراج ) (ناظم الاطباء) (منتهی الارب ) (اقرب الموارد) (المنجد). منه :رجل خالف . || بسیار خلاف . (ناظم الاطباء). || بی خیر. نانجیب . (آنندراج ) (ناظم الاطباء). منه : هو خالف اهل بیته . || سقا. آب برکشنده . || آنکه بنشیند پس از رفتن تو. (اقر
خالف تشهرلغتنامه دهخداخالف تشهر. [ل ِ ت ُ هََ ] (ع جمله ٔ فعلیه ) نظیر خالف تذکر. (امثال و حکم دهخدا ج 2 ص 711). مخالفت کن تا مشهور شوی . رجوع به «خالف تعرف » شود.
خالوندلغتنامه دهخداخالوند. [ وَ ] (اِخ ) نام طایفه ای از ایلات کرد ایران است که تقریباً 100 خانوار جمعیت دارد و در قهرار، کاوکوشان و محال دور فراهان سکونت دارند. (از جغرافیای سیاسی ایران تألیف مسعود کیهان ص 60).
خالوسلغتنامه دهخداخالوس . (اِخ ) نام محلی بوده که از شهر میریاندر فنیقی بیست فرسنگ فاصله داشته است . (از تاریخ ایران باستان ج 2 صص 1006 - 1007).
خالوانلغتنامه دهخداخالوان . (اِ) دهی است از بخش سنجابی شهرستان کرمانشاهان . واقع در 5 هزارگزی جنوب کوزران و باختر راه فرعی کوزران به چهارزبر. ناحیه ای است واقع در دشت با آب و هوای سردسیری ، 150 تن سکنه دارد که دین آنها اسلام اس
خالوخالولغتنامه دهخداخالوخالو. (اِخ ) دهی است از دهستان گیلان (گیلان غرب ) بخش شهرستان شاه آباد. واقع در 2 هزارگزی شمال باختری گیلان کنار شوسه ٔ گیلان به قصر شیرین . ناحیه ای است واقعدر دشت با آب و هوای گرمسیری و مالاریایی ، 100
خالودارلغتنامه دهخداخالودار. (اِ) نام یک نوع درختی است از جنس گوجه بنا بر تلفظ گیلانیان . (از جنگل شناسی کریم ساعی ج 1 ص 241).
خالوندلغتنامه دهخداخالوند. [ وَ ] (اِخ ) نام طایفه ای از ایلات کرد ایران است که تقریباً 100 خانوار جمعیت دارد و در قهرار، کاوکوشان و محال دور فراهان سکونت دارند. (از جغرافیای سیاسی ایران تألیف مسعود کیهان ص 60).
خالوسلغتنامه دهخداخالوس . (اِخ ) نام محلی بوده که از شهر میریاندر فنیقی بیست فرسنگ فاصله داشته است . (از تاریخ ایران باستان ج 2 صص 1006 - 1007).
خالو محمدعلیلغتنامه دهخداخالو محمدعلی . [ م ُ ح َم ْ م َ ع َ ] (اِخ ) دهی است از دهستان تراکمه ٔ بخش کنگان شهرستان شیراز. واقع در 128 هزارگزی جنوب خاورکنگان و 2 هزارگزی شمال راه فرعی لار به گله دار. ناحیه ای است واقع در جلگه باآب و ه
خالوانلغتنامه دهخداخالوان . (اِ) دهی است از بخش سنجابی شهرستان کرمانشاهان . واقع در 5 هزارگزی جنوب کوزران و باختر راه فرعی کوزران به چهارزبر. ناحیه ای است واقع در دشت با آب و هوای سردسیری ، 150 تن سکنه دارد که دین آنها اسلام اس
خالوخالولغتنامه دهخداخالوخالو. (اِخ ) دهی است از دهستان گیلان (گیلان غرب ) بخش شهرستان شاه آباد. واقع در 2 هزارگزی شمال باختری گیلان کنار شوسه ٔ گیلان به قصر شیرین . ناحیه ای است واقعدر دشت با آب و هوای گرمسیری و مالاریایی ، 100
خالوخالولغتنامه دهخداخالوخالو. (اِخ ) دهی است از دهستان گیلان (گیلان غرب ) بخش شهرستان شاه آباد. واقع در 2 هزارگزی شمال باختری گیلان کنار شوسه ٔ گیلان به قصر شیرین . ناحیه ای است واقعدر دشت با آب و هوای گرمسیری و مالاریایی ، 100
کنده خالولغتنامه دهخداکنده خالو. [ ک َ دِ ] (اِخ ) دهی از دهستان کاریزنو است که در بخش تربت جام شهرستان مشهد واقع است و 201 تن سکنه دارد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 9).
کوخالولغتنامه دهخداکوخالو. [ ک ُ خال ْ لو ] (اِخ ) دهی از دهستان دیزجرد که در بخش عجب شیر شهرستان مراغه واقع است و 112 تن سکنه دارد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 4).
سُرخالوlitchiواژههای مصوب فرهنگستانمیوۀ گیاهی با نام علمی سرخالوی چینی متعلق به تیرۀ ناترکیان و راستۀ ناترکسانان که پوست آن سرخ و چرممانند و تیغتیغی و شبیه به توتفرنگی است؛ قسمت خوراکی آن سفید و شفاف و سفت و آبدار است و شکل آن از گرد و گاه بیضی و قطر آن از یک تا یکونیم سانتیمتر متغیر است؛ شیرین و معطر و بومی جنوب چین و مناطق م