خاگلغتنامه دهخداخاگ . (اِ) بیضه ٔ مرغ . (برهان قاطع) (انجمن آرای ناصری ) (ناظم الاطباء) (اشتنگاس ). تخم پرنده . (فرهنگ نظام ) . مرغانه . چوزی . || خاگ کبک یک قسم انگوراست که بسیار نفیس می باشد و در شیراز بوده و به تخم کبک مشهور و شبیه به آن است . (انجمن آرای ناصری ).
خایهلغتنامه دهخداخایه . [ ی َ / ی ِ ] (اِ) خصیه ٔ انسان . (برهان قاطع) (ناظم الاطباء) (آنندراج ) (غیاث اللغات ) (دهار). گند. جند. تخم . بیضه . دنبلان ، طملان : بلیف خرما پیچیده بینمت همه تن فشرده خایه به انبر بریده کیربگاز.
خایلغتنامه دهخداخای . (اِمص ) خاییدن . در زیر دندان نرم کردن باشد. || (فعل امر)از کلمه ٔ خاییدن به معنی «بخای » یعنی در زیر دندان نرم ساز. (برهان قاطع). || (اِ) خوش آیند، هرچه مقبول طبع باشد. || زمین کاویده شده وکنده شده . || زمین پست . || خایه . (ناظم الاطباء). || (نف ) خاینده . جونده .زیرد
خاگینهلغتنامه دهخداخاگینه . [ ن َ / ن ِ ](اِ مرکب ) نان خورش معروفی است . (غیاث اللغات ). نان خورشی است که از تخم ماکیان می سازند. (ناظم الاطباء). خوراکی است ساخته از تخم مرغ که زرده و سفیده را بهم زده در روغن سرخ کنند و گاهی شکر یا قند هم ریزند. (فرهنگ نظام ).
خاگهoolith/ oölith, ooid/ oöidواژههای مصوب فرهنگستاننوعی ذرۀ رسوبی شیمیایی یا زیستشیمیایی، تقریباً گرد، شبیه به تخم ماهی، به قطر 0/25 تا 2 میلیمتر
خاگهسنگoolite/ oölite, eggstone, roestoneواژههای مصوب فرهنگستاننوعی سنگ رسوبی شیمیایی یا زیستشیمیایی، معمولاً آهکی، که از ذرات خاگهای که بهصورت سیمانی به هم پیوستهاند تشکیل شده است
خواگلغتنامه دهخداخواگ . [ خوا / خا ] (اِ) مرغی خانگی . (برهان قاطع) (ناظم الاطباء). || تخم مرغ در کلمه ٔ خواگینه که تخم مرغ بروغن بریان کرده باشد. (برهان قاطع). رجوع به خاگ شود.
مرغانهلغتنامه دهخدامرغانه . [ م ُ ن َ / ن ِ ] (اِ مرکب ) تخم مرغ . خایه .تخم . خاگ . چوزی . (یادداشت مرحوم دهخدا). بیضه . (زمخشری ). || نیم رو. (یادداشت مرحوم دهخدا).
فرخاگلغتنامه دهخدافرخاگ . [ ف َ ] (اِ) گوشتابه و قلیه ای است که بر بالای آن تخم مرغ ریزند، چه فر به معنی بالا و خاگ تخم مرغ را گویند. (برهان ). فرخواگ . (حاشیه ٔ برهان چ معین ) : روز عید است دو قربانی فربه فرمادرخور قلیه ٔفرخاگ و کبابه ی ْ مرقه ! <p class="
هاکلغتنامه دهخداهاک . (اِ) به لغت زند و پازند تخم مرغ را گویند. تخم ماکیان . (برهان ) (ناظم الاطباء). به وزن و معنی خاگ یعنی تخم مرغ . (فرهنگ رشیدی ). تخم ماکیان و مرغهای دیگر. (لسان العجم ). || دهن دره . خمیازه . بیاستو. آسا. در لغت نامه ٔ اسدی در معنی کلمه بیاستو گوید: بیاستو، دهان دره بود
خاگینهلغتنامه دهخداخاگینه . [ ن َ / ن ِ ](اِ مرکب ) نان خورش معروفی است . (غیاث اللغات ). نان خورشی است که از تخم ماکیان می سازند. (ناظم الاطباء). خوراکی است ساخته از تخم مرغ که زرده و سفیده را بهم زده در روغن سرخ کنند و گاهی شکر یا قند هم ریزند. (فرهنگ نظام ).
خاگهoolith/ oölith, ooid/ oöidواژههای مصوب فرهنگستاننوعی ذرۀ رسوبی شیمیایی یا زیستشیمیایی، تقریباً گرد، شبیه به تخم ماهی، به قطر 0/25 تا 2 میلیمتر
خاگهسنگoolite/ oölite, eggstone, roestoneواژههای مصوب فرهنگستاننوعی سنگ رسوبی شیمیایی یا زیستشیمیایی، معمولاً آهکی، که از ذرات خاگهای که بهصورت سیمانی به هم پیوستهاند تشکیل شده است
فرخاگلغتنامه دهخدافرخاگ . [ ف َ ] (اِ) گوشتابه و قلیه ای است که بر بالای آن تخم مرغ ریزند، چه فر به معنی بالا و خاگ تخم مرغ را گویند. (برهان ). فرخواگ . (حاشیه ٔ برهان چ معین ) : روز عید است دو قربانی فربه فرمادرخور قلیه ٔفرخاگ و کبابه ی ْ مرقه ! <p class="