ختیرلغتنامه دهخداختیر. [ خ َ ] (ع ص ) غدرکننده . فریبنده . خیانت کننده . (از متن اللغة) (اقرب الموارد). || مرد لافزن بدروغ .
ختیرلغتنامه دهخداختیر. [ خ ِ ت ْ تی ] (ع ص ) غدرکن . فریبنده . (متن اللغة) (اقرب الموارد). رجوع به خیتر شود.
خترلغتنامه دهخداختر. [ خ َ ] (ع اِ) زشت ترین غدر. (از منتهی الارب ) (اقرب الموارد) (متن اللغة) «لن تَمُدَّ لنا شبراً من غدر الا مددنا لک باعاً من ختر». (از اقرب الموارد).
خترلغتنامه دهخداختر. [ خ َ ] (ع مص ) مکر و غدر کردن . فریفتن . (از منتهی الارب ) (تاج المصادر بیهقی ) (ترجمان عادل ) (متن اللغة) (معجم الوسیط). || خبیث و فاسد شدن نفس . (از منتهی الارب ) (از متن اللغة) .
خترلغتنامه دهخداختر. [ خ َ ت َ ] (ع اِ) خَدَر که در نوشیدن دوا یا زهر پیدا شود. (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) . خدر از نوشیدن دوا یا زهر پیدا شود و بر اثر آن به آدمی ضعف و سستی دست دهد. (اقرب الموارد) (متن اللغة).
خثرلغتنامه دهخداخثر. [ خ َ ] (ع مص ) دفزک شدن شیر و چغرات گشتن آن . (از منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء). غلیظ شدن شیر. (از متن اللغة). کلچیدن . بستن شیر. || کم کردن آب زیادی و بی فایده . (دزی ج 1 ص 352). غلیظ شدن آب
تختیرلغتنامه دهخداتختیر. [ ت َ ] (ع مص ) تباه کردن شراب ، ذهن کسی را. (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). خراب کردن شراب ، کسی را. (قطر المحیط). تباه کردن شراب ، کسی را و او را به حال سستی انداختن . (اقرب الموارد).