خدعه کردنلغتنامه دهخداخدعه کردن . [ خ ُع َ / ع ِ ک َ دَ ] (مص مرکب ) فریب بکار بردن . مکر کردن . نیرنگ زدن . حقه سوار کردن . تَخدیع؛ فسون ساختن .
خدعهلغتنامه دهخداخدعه . [ خ َ / خ ُ / خ ِ ع َ ](ع اِ) فریب . منه : الحرب خدعه ؛ جنگ انصرام می یابد بفریب . (از منتهی الارب ). || این کلمه واحد خدع است و طریق خدع به راههایی اطلاق میشود که گاه نمایان و گاه مخفی است . (از یاقوت
خدعهلغتنامه دهخداخدعه . [ خ َ ع َ ] (اِخ ) نام آبی است مرغنی را که سپس به بنی عتریف بن سعدبن جلال بن غنم بن غنی تعلق گرفت . (از یاقوت در معجم البلدان ).
خدعهلغتنامه دهخداخدعه . [ خ ُ دَ ع َ ] (اِخ ) قبیله ای است ازتمیم و آنها از ربیعةبن کعب اند. (از منتهی الارب ).
خدعهلغتنامه دهخداخدعه . [ خ َ / خ ُ / خ ِ ع َ ](ع اِ) فریب . منه : الحرب خدعه ؛ جنگ انصرام می یابد بفریب . (از منتهی الارب ). || این کلمه واحد خدع است و طریق خدع به راههایی اطلاق میشود که گاه نمایان و گاه مخفی است . (از یاقوت
خدعهلغتنامه دهخداخدعه . [ خ َ ع َ ] (اِخ ) نام آبی است مرغنی را که سپس به بنی عتریف بن سعدبن جلال بن غنم بن غنی تعلق گرفت . (از یاقوت در معجم البلدان ).
خدعهلغتنامه دهخداخدعه . [ خ ُ دَ ع َ ] (اِخ ) قبیله ای است ازتمیم و آنها از ربیعةبن کعب اند. (از منتهی الارب ).
خدعهلغتنامه دهخداخدعه . [ خ َ / خ ُ / خ ِ ع َ ](ع اِ) فریب . منه : الحرب خدعه ؛ جنگ انصرام می یابد بفریب . (از منتهی الارب ). || این کلمه واحد خدع است و طریق خدع به راههایی اطلاق میشود که گاه نمایان و گاه مخفی است . (از یاقوت
خدعهلغتنامه دهخداخدعه . [ خ َ ع َ ] (اِخ ) نام آبی است مرغنی را که سپس به بنی عتریف بن سعدبن جلال بن غنم بن غنی تعلق گرفت . (از یاقوت در معجم البلدان ).
خدعهلغتنامه دهخداخدعه . [ خ ُ دَ ع َ ] (اِخ ) قبیله ای است ازتمیم و آنها از ربیعةبن کعب اند. (از منتهی الارب ).