خراصونلغتنامه دهخداخراصون . [ خ َرْ را ] (ع اِ) ج ِ خَرّاص در حالت رفعی . رجوع به خراص در این لغت نامه شود.
خرشینلغتنامه دهخداخرشین . [ خ َ ] (اِ) خرامش . (ناظم الاطباء). خرامیدن (آنندراج ) : بمیدان چو آغاز خرشین نهاددر فتنه بر روی اعدا گشاد. حکیم علی فرقدی (از آنندراج ).|| نوسان . لرزش . جنبش . (ناظم الاطباء).
خرشینلغتنامه دهخداخرشین . [ خ َ ] (اِخ ) نام طایفه ای است از افغان که دعوی سیادت می کنند. (آنندراج ).
خَرَّاصُونَفرهنگ واژگان قرآنبسيار دروغ پردازان (دراصل از کلمه خرص و آن عبارت است از سخني که با گمان و تخمين و بدون علم زده شود ، و چون چنين سخني در خطر اين هست که دروغ در آن رخنه کرده باشد ، لذا کذاب دروغپرداز را هم خراص گفتهاند)
خراصلغتنامه دهخداخراص . [ خ َرْ را ] (ع ص ) دروغگو. (ناظم الاطباء) (دهار) (از تاج العروس ) (از لسان العرب ). سخت دروغ زن . (مهذب الاسماء). کذاب . دروغزن . ج ، خَرّاصون . خَرّاصین . || دیدزن . تخمین زن .