۱. خنزیر، خوک ۲. خرامش، لنجه
محل مسابقه یا تمرین سوارکاری و اسبآموزی و خرامش
ادا، اطوار، افسون، خرامش، دلبری، دلربایی، غمزه، لنجه
گام , خرامش , راه رفتن , يورتمه روي , گام برداشتن , قدم زدن , خراميدن
(رَ وِ)1 - (اِمص .) عمل رفتن . 2 - خرامش . 3 - (اِ.) معبر. 4 - طرز، رسم .