خزندهلغتنامه دهخداخزنده . [ خ َ زَ دَ / دِ ] (نف ) آنکه می خزد. (از ناظم الاطباء). || کشان کشان رونده . جانوری که کشان رود. (یادداشت بخط مؤلف ) : شیر غرنده که او را دید از هیبت اوپیش او گردد چون مار خزنده بشکم . <p class="a
خجندةلغتنامه دهخداخجندة. [ خ ُ ج َ دَ ] (اِخ ) نام دیگر خجند است نزد جغرافیانویسان اسلامی . یاقوت این شهر را در معجم البلدان چنین می آورد. خجنده در اقلیم چهارم واقع و طولش 92 درجه و نیم و عرضش 37 درجه و ده دقیقه است . این شهر
خیزندهلغتنامه دهخداخیزنده . [ زَ دَ / دِ ] (نف ) خیزکننده . جهنده . || برپای خاسته . بلند شونده . || لغزنده . (ناظم الاطباء). || (اِ) نوعی از بازی کودکان که بتازی زحلوفه گویند و آن چنان است که کودکان بر توده خاک تر می نشینند و دست از خود برداشته فرو می لغزند. (
واپس خزندهلغتنامه دهخداواپس خزنده . [ پ َ خ َ زَ دَ / دِ ] (نف مرکب ) خناس . (ترجمان القرآن ). بازخزنده . رجوع به واپس خزیدن شود.
واپس خزندهلغتنامه دهخداواپس خزنده . [ پ َ خ َ زَ دَ / دِ ] (نف مرکب ) خناس . (ترجمان القرآن ). بازخزنده . رجوع به واپس خزیدن شود.
رشد خزندهcreeping, creeping growth habitواژههای مصوب فرهنگستانرشد گیاهان خزنده بهنحویکه ریشهها یا ساقههای آنها در سطح زمین پخش میشود
واپس خزندهلغتنامه دهخداواپس خزنده . [ پ َ خ َ زَ دَ / دِ ] (نف مرکب ) خناس . (ترجمان القرآن ). بازخزنده . رجوع به واپس خزیدن شود.
رشد خزندهcreeping, creeping growth habitواژههای مصوب فرهنگستانرشد گیاهان خزنده بهنحویکه ریشهها یا ساقههای آنها در سطح زمین پخش میشود