خشنسارلغتنامه دهخداخشنسار. [ خ َ ش َ ] (اِ) نوعی مرغابی بزرگ تیره رنگ میان سر سفید باشد و ترکان قشقلدان می گویند. (از ناظم الاطباء) (آنندراج ). مرغابی کوچکتر از کودزه . (از صحاح الفرس ). در حاشیه ٔ برهان قاطع دکتر معین آمده . از خشن (هَ .م ) مخفف خشین (هَ .م ) + سار (=سر) لغةً بمعنی «دارنده ٔ س
خشنسارفرهنگ فارسی عمیدنوعی مرغابی بزرگ و تیرهرنگ با سر سفید: ◻︎ پیاده همیشد ز بهر شکار / خشنسار بود اندر آن رودبار (فردوسی: ۱/۱۹۱)، ◻︎ از آن کردار کاو مردم رباید / عقاب تیز برْباید خشنسار (دقیقی: ۹۹).
خشنسارفرهنگ فارسی معین(خَ شَ) [ = خشن + سار = سر ] (اِمر.) نوعی مرغابی بزرگ که سری سفید دارد و تنش تیره گون است و به سیاهی زند.
خشنشارلغتنامه دهخداخشنشار. [ خ َ ش َ ] (اِ) خشنسار. (از برهان قاطع) (از ناظم الاطباء) : و ان شئنا حثثنا الطیرمن حافاتها زمراًخشنشاراً وتجاما تری بوجوهها غرراً. ابونواس (دیوان ص 205).کانها مطعمة فاتها
خشتنسارلغتنامه دهخداخشتنسار. [ خ َ ت َ ] (اِ) مرغابی بزرگی است تیره رنگ که میان سر او سفید می باشد و به ترکی قشقلدان گویند. مصحف خشنسار. رجوع به خشنسار شود.
خنفشارلغتنامه دهخداخنفشار. [ خ َ ف َ ] (اِ) نوعی بزرگ از اردک . (ناظم الاطباء). خشنسار. خشین سار. خشیشار. خشتنسار. (یادداشت بخط مؤلف ).
شخنارلغتنامه دهخداشخنار. [ ] (اِ) اسم فارسی طائری است مائی سبزرنگ وسط سر آن سفید. (مخزن الادویه ). ظاهراً کلمه مصحف شخنشار (خشنسار) باشد.
خشتنشارلغتنامه دهخداخشتنشار. [ خ َ ت َ ] (اِ) مرغابی بزرگی است تیره رنگ و میان سر او سفید می باشد و به ترکی قشقلدان گویند. (از برهان قاطع). مصحف خشنسار.
خنسارلغتنامه دهخداخنسار. [ خ َ ] (اِ) جانوری است آبی که گوشت آن را خورند. (برهان قاطع). در حاشیه ٔ دکتر معین بر برهان قاطع آمده : مصحف خشنسار. رجوع شود به خشین سار و خشیشار.