خضوعلغتنامه دهخداخضوع . [ خ َ ] (ع ص ) فروتن . ج ، خُضُع. || زنی که تهیگاه های او را آواز باشد. (منتهی الارب ) (از تاج العروس ) (از لسان العرب ).
خضوعلغتنامه دهخداخضوع . [ خ ُ ] (ع مص ) فروتنی کردن . (منتهی الارب ) (از تاج العروس ) (از لسان العرب ). || آرمیدن . || ساکن گردیدن . || ساکن گردانیدن . (منتهی الارب ) (از تاج العروس ). || خواندن کسی را بسوی بدی . (منتهی الارب ). || میل کردن ستاره بغروب . || کوشیدن شتران در رفتن . (منتهی الارب
خضوعفرهنگ فارسی عمید۱. فروتنی و تواضع کردن؛ تواضع؛ فروتنی.۲. (تصوف) فروتنی و تذلل در پیشگاه جبروت الهی.
خدویهلغتنامه دهخداخدویه . [ خ َ ی َ ] (اِخ ) وی جد سهل بن حسان خدویی حافظ قرآن است . رجوع به خدویی شود.
خدوعلغتنامه دهخداخدوع . [ خ َ ] (ع ص ، اِ) ناقه ای که باری اندک شیر فرودهد و باری شیر پر دارد. (منتهی الارب ) (از متن اللغة). ناقه و غیر آن که باری شیر فرودهد و باری پر دارد. (از معجم الوسیط). || راه که گاه هویدا گردد و گاه مخفی . (از ناظم الاطباء)(از منتهی الارب ) (از متن اللغة) (از تاج العر
خضوع و خشوعلغتنامه دهخداخضوع وخشوع . [ خ ُ ع ُ خ ُ ] (ترکیب عطفی ، اِمص مرکب ) فروتنی . تواضع. تضعضع. تذلل . (یادداشت بخط مؤلف ).
خضوع و خشوعلغتنامه دهخداخضوع وخشوع . [ خ ُ ع ُ خ ُ ] (ترکیب عطفی ، اِمص مرکب ) فروتنی . تواضع. تضعضع. تذلل . (یادداشت بخط مؤلف ).
خضوع و خشوعلغتنامه دهخداخضوع وخشوع . [ خ ُ ع ُ خ ُ ] (ترکیب عطفی ، اِمص مرکب ) فروتنی . تواضع. تضعضع. تذلل . (یادداشت بخط مؤلف ).
مخضوعلغتنامه دهخدامخضوع . [ م َ ] (ع ص ) فروتن . (آنندراج ) (از منتهی الارب ) (از اقرب الموارد). فروتنی کرده شده و متواضع. (ناظم الاطباء). و رجوع به مُخضِع شود. || رعیت و تابع. (ناظم الاطباء) (از فرهنگ جانسون ).