ختتلغتنامه دهخداختت . [ خ َ ت َ ] (ع مص )فتور بدن و سستی آن . (از منتهی الارب ) (معجم الوسیط) (اقرب الموارد). سستی و کوفتگی که انسان در بدن خود می یابد . (از متن اللغة).
ختیتلغتنامه دهخداختیت . [ خ َ ] (ع ص ) خسیس . (از اقرب الموارد) (متن اللغة) (معجم الوسیط) (منتهی الارب ). || ناقص . (از اقرب الموارد) (متن اللغة) (منتهی الارب ) (تاج العروس ). منه : لایحرم الضعیف الختیت . (از اقرب الموارد).
خطیطلغتنامه دهخداخطیط. [ خ َ ] (ع اِ)خرخر و آواز بینی در خواب . (منتهی الارب ) (از تاج العروس ) (از لسان العرب ). غطیط. (یادداشت بخط مؤلف ).
خیاطتلغتنامه دهخداخیاطت . [ طَ ] (ع اِمص ) کار خیاط. صنعت درزی . (یادداشت مؤلف ). درزیگری . پیشه ٔ درزیگری . دوزندگی . || عمل دوختن جامه . (آنندراج ).
شاعیةلغتنامه دهخداشاعیة. [ عی ی َ ] (اِخ ) نام یکی از فرق غلاة است . (خاندان نوبختی ص 258 از خطط مقریزی ج 4 ص 177).
خطهفرهنگ فارسی معین(خِ طِّ) [ ع . خطة ] (اِ.) 1 - پاره ای زمین . 2 - شهر بزرگ . 3 - ناحیه ، کشور. ج . خطط .
شاکیةلغتنامه دهخداشاکیة. [ شاک ْ کی ی َ ] (اِخ ) از فرق مشبهه ٔ شیعه . رجوع به خطط ج 2 ص 170 و خاندان نوبختی ص 258شود.
قاشرهلغتنامه دهخداقاشره . [ رُ ] (اِخ ) از اقالیم لبله است و در نسخه ٔ دیگری از کتاب خطط اندلس به نام قاتیده ثبت شده بود. (معجم البلدان ج 7 ص 13).
مقریزلغتنامه دهخدامقریز. [ م َ ] (اِخ ) محله ای است به بعلبک و ابوالعباس تقی الدین احمدبن علی صاحب خطط منسوب بدانجاست . (یادداشت به خط مرحوم دهخدا).
مخططلغتنامه دهخدامخطط. [ م ُ خ َطْ طَ ](ع ص ) صاحب جمال . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (از اقرب الموارد) (از ناظم الاطباء). || خطدار از هر چیزی . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (از اقرب الموارد) (از ناظم الاطباء). جامه با خطها. (دهار). کساء مخطط؛ گلیم خطدار. (ناظم الاطباء). || مدرج :
مخططلغتنامه دهخدامخطط. [ م ُ خ َطْ طِ ] (ع ص ) خطدارکننده چیزی را. (آنندراج ) (از منتهی الارب ) (از اقرب الموارد). || کسی که خط راست می کشد. (ناظم الاطباء). || کسی که جامه ٔ خطدار می بافد. (ناظم الاطباء) (از منتهی الارب ). || آن که خط و نبشته ٔ خوش می نویسد. (ناظم الاطباء) (از فرهنگ جانسون ).
مخططدیکشنری عربی به فارسینوعي چاپ عکاسي که زمينه ان ابي ونقش ان سفيد است , چاپ اوزاليدکه براي کپيه نقشه ورسم هاي فني بکار ميرود , برنامه کار , نقشه , نمودار , جدول (اطلا عات) , گرافيگ , ترسيم اماري , بر روي نقشه نشان دادن , کشيدن , طرح کردن , نگاره