خفایالغتنامه دهخداخفایا. [خ َ ] (ع اِ) ج ِ خفی و خُفْیَه . (منتهی الارب ) (از تاج العروس ) (از لسان العرب ) : و خفایای آن ماجری و خبایای آن حادثه محقق شد. (سندبادنامه ص 86).
خیفاءلغتنامه دهخداخیفاء. [ خ َ ] (ع ص ) مؤنث اخیف . (منتهی الارب ) (از تاج العروس ) (از لسان العرب ).- ناقه ٔ خیفاء ؛ناقه ای که پوست پستان وی فراخ باشد. (منتهی الارب ). ج ، خیفاوات .- || ناقه ٔ فراخ پستان . (منتهی الارب ). ج ، خیفاوات .|| نوشته یاشعری که یک
خفالغتنامه دهخداخفا. [ خ َ ] (ع ص ) نهفت . (یادداشت بخطمؤلف ). پنهان . پوشیده . (ناظم الاطباء) : خورشید منی من بچراغت طلبم زآنک من در شب هجران و تو در ابر خفایی . خاقانی .از نظرهای خفایش کم و کاست انجم و آن شمس نیز اندر خفاست
خفالغتنامه دهخداخفا. [ خ ِ ] (ق ) بطور مخفیانه . (یادداشت بخط مؤلف ). پنهانی . پوشیدگی . (ناظم الاطباء) : آنچنان کآن زن در آن حجره ٔ خفاخشک شد او و حریفش ز ابتلا. مولوی .- در خفا ؛ در پنهانی . در پوشیدگی .
خفاءلغتنامه دهخداخفاء. [ خ َ ] (ع مص ) نهان شدن و آشکارا نگردیدن . (منتهی الارب ) (از تاج العروس ) (از لسان العرب ). || (ع اِ) امر مخفی . منه : برح الخفاء؛ واضح شد امر مخفی . (از منتهی الارب ) (از تاج العروس ).
خفاءلغتنامه دهخداخفاء. [ خ ِ ](ع اِ) پوشش و هرچه بدان چیزی را پوشند از گلیم و جز آن . (منتهی الارب ) (از تاج العروس ) (از لسان العرب ).ج ، اَخفِیَه . || (اِمص ) پوشیدگی . خفیه .- در خفاء ؛ در نهانی . پشت سر. در پوشیدگی .- سرمه ٔ خفا ؛ در
خفیةلغتنامه دهخداخفیة. [ خ َ فی ی َ ] (ع اِ) چاه . ج ، خفایا، خفیات . || بیشه ٔ انبوه . (منتهی الارب ) (از تاج العروس ) (از لسان العرب ). || نوعی از جنون . (منتهی الارب ) (از تاج العروس ) (از لسان العرب ) (از اقرب الموارد). منه : به خفیه ؛ او را نوعی جنونست . || آسیب و مضرت دیو و پری . خافیه
عمرلغتنامه دهخداعمر. [ ع ُ م َ ] (اِخ ) ابن طوسون بن محمد سعیدبن محمدعلی . مورخ و از امرای سابق مصر بوده است . در سال 1289 هَ .ق . در اسکندریه تولد یافت و تحصیلات خویش رادر سویس تکمیل کرد. در زبان و ادبیات عربی و ترکی وفرانسه و انگلیسی دستی توانا داشت . در ب
خفیلغتنامه دهخداخفی . [ خ َ فی ی ] (ع ص ) نهان . پوشیده . پنهان . عدم آشکارا. ضد جلی . ج ، خفایا.(از منتهی الارب ) (از تاج العروس ) (از لسان العرب ).- ذکر خفی ؛ مقابل ذکر جلی . ذکری که گوینده به آهستگی و بدون بلند کردن صدای خود آنرا می خواند. - <span class="h
قاضی نوراﷲ شوشتریلغتنامه دهخداقاضی نوراﷲ شوشتری . [ رُل ْ لا هَِ ت َ ] (اِخ ) ابن سید شریف الدین شوشتری مرعشی سیدی است جلیل که نسب وی با بیست ویک واسطه به سید علی مرعشی . و با بیست وشش واسطه به حضرت زین العابدین میرسد.وی از اعاظم علمای اسلام در عصر صفویه و فقیه اصولی ،محدث رجالی ، ادیب ریاضی و معقولی منقو
علی بیهقیلغتنامه دهخداعلی بیهقی . [ ع َ ی ِ ب َ هََ ] (اِخ ) ابن زیدبن محمدبن حسین بن سلیمان بن ایوب انصاری اوسی خزیمی بیهقی شافعی ، مکنّی به ابوالحسن و مشهور به ابن فندق و فرید خراسان . حکیم و ادیب مشهور ایران و از ریاضی دانان بزرگ قرن ششم هجری بود. وی در فقه و اصول و طب و لغت و عروض و حکمت و کلا