خلبان

xalabān

معنی

هدایت‌کنندۀ هواپیما یا بالگرد.

مترادف

هوانورد، طیارهچی، هدایتکننده (هواپیما، بالگرد)

جست‌وجوی دقیق

خلبان

لغت‌نامه دهخدا

خلبان . [ خ َ ل َ ] (ص مرکب ، اِ مرکب ) آنکه هواپیما می برد. راننده ٔ هواپیما .

خلبان

فرهنگ فارسی عمید

هدایت‌کنندۀ هواپیما یا بالگرد.

خلبان

pilot 3

واژه‌های مصوب فرهنگستان

کسی که هواپیما را راهبری و هدایت می‌کند

خلبان

دیکشنری فارسی به عربی

طيار

خلبان

دیکشنری فارسی به انگلیسی

airman, aviator, captain, flier, pilot

جست‌وجوی هم‌آوا

خلبان آزمایشگر

test pilot

واژه‌های مصوب فرهنگستان

خلبانی که هواگَرد را پس از تولید یا تعمیرات زمان‏بندی‏شده آزمایش کند

خلبان آزمونگر

check pilot

واژه‌های مصوب فرهنگستان

خلبانی که مهارت خلبان دیگر را در آزمون‌پرواز می‌سنجد

خلبان ارشد

senior pilot

واژه‌های مصوب فرهنگستان

خلبانی با بالاترین سنوات خدمت و بیشترین ساعات پرواز و کارت سبز پروازبادستگاه

خلبان پروازبادستگاه

instrument pilot

واژه‌های مصوب فرهنگستان

خلبانی که صلاحیت پروازِ کور را احراز کرده است

خلبان تجاری

commercial pilot

واژه‌های مصوب فرهنگستان

خلبانی که مجاز به پرواز با هواگردهای مسافری و باری براساس قوانین مربوط است

جست‌وجوی مشابه

خلبانی

لغت‌نامه دهخدا

خلبانی . [ خ َ ل َ ] (اِ) بارزد. بیرزد. قنة. (یادداشت بخط مؤلف ).

خلبانی

لغت‌نامه دهخدا

خلبانی . [ خ َ ل َ ] (حامص مرکب ) رانندگی هواپیما. هوانوردی .

خلبان‏دو

first officer

واژه‌های مصوب فرهنگستان

خلبانی که با خلبان‏یک در عملیات پرواز مشارکت دارد

خلبان‏فرمانده

واژه‌های مصوب فرهنگستان

← خلبان‏یک

خلبان‏یک

pilot in command, PIC, first pilot

واژه‌های مصوب فرهنگستان

خلبانی که مسئولیت پرواز و ایمنی هواگَرد را در طول پرواز بر عهده دارد متـ . خلبان‏فرمانده

جست‌وجوی متن

co-pilot

دیکشنری انگلیسی به فارسی

همکار خلبان، کمک خلبان، خلبان دوم

مساعد الطيار

دیکشنری عربی به فارسی

کمک خلبان , خلبان دوم

copilot

دیکشنری انگلیسی به فارسی

copilot، کمک خلبان، خلبان دوم

copilots

دیکشنری انگلیسی به فارسی

copilots، کمک خلبان، خلبان دوم

test pilot

دیکشنری انگلیسی به فارسی

خلبان آزمایشی، خلبان ازمایش کننده هواپیما

جست‌وجوی هم‌آغاز

خلبانی

لغت‌نامه دهخدا

خلبانی . [ خ َ ل َ ] (اِ) بارزد. بیرزد. قنة. (یادداشت بخط مؤلف ).

خلبانی

لغت‌نامه دهخدا

خلبانی . [ خ َ ل َ ] (حامص مرکب ) رانندگی هواپیما. هوانوردی .

خلبان آزمایشگر

test pilot

واژه‌های مصوب فرهنگستان

خلبانی که هواگَرد را پس از تولید یا تعمیرات زمان‏بندی‏شده آزمایش کند

خلبان آزمونگر

check pilot

واژه‌های مصوب فرهنگستان

خلبانی که مهارت خلبان دیگر را در آزمون‌پرواز می‌سنجد

خلبان ارشد

senior pilot

واژه‌های مصوب فرهنگستان

خلبانی با بالاترین سنوات خدمت و بیشترین ساعات پرواز و کارت سبز پروازبادستگاه

جست‌وجوی هم‌قافیه

اتاقک خلبان

cockpit

واژه‌های مصوب فرهنگستان

اتاقکی در هواپیما که خلبان و دستیارانش در آن مستقر می‏شوند

استادخلبان

instructor pilot

واژه‌های مصوب فرهنگستان

خلبان واجد شرایطی که سایر خلبانان را با هواگَرد مشخصی آموزش می‌دهد

توجیه خلبان

pilot briefing

واژه‌های مصوب فرهنگستان

گزارش شفاهی پیش‌بین به خلبان یا خدمۀ پرواز دربارۀ شرایط جوّی مسیر، قبل از برخاست

کمک خلبان

دیکشنری فارسی به عربی

مساعد الطيار

کمک خلبان

دیکشنری فارسی به انگلیسی

copilot, observer

درپیوند

بیشتر بدانید

خلبان

xalabān

معنی

مترادف

جست‌وجوی دقیق

لغت‌نامه دهخدا

فرهنگ فارسی عمید

واژه‌های مصوب فرهنگستان

دیکشنری فارسی به عربی

دیکشنری فارسی به انگلیسی

جست‌وجوی هم‌آوا

واژه‌های مصوب فرهنگستان

واژه‌های مصوب فرهنگستان

واژه‌های مصوب فرهنگستان

واژه‌های مصوب فرهنگستان

واژه‌های مصوب فرهنگستان

جست‌وجوی مشابه

لغت‌نامه دهخدا

لغت‌نامه دهخدا

واژه‌های مصوب فرهنگستان

واژه‌های مصوب فرهنگستان

واژه‌های مصوب فرهنگستان

جست‌وجوی متن

دیکشنری انگلیسی به فارسی

دیکشنری عربی به فارسی

دیکشنری انگلیسی به فارسی

دیکشنری انگلیسی به فارسی

دیکشنری انگلیسی به فارسی

جست‌وجوی هم‌آغاز

لغت‌نامه دهخدا

لغت‌نامه دهخدا

واژه‌های مصوب فرهنگستان

واژه‌های مصوب فرهنگستان

واژه‌های مصوب فرهنگستان

جست‌وجوی هم‌قافیه

واژه‌های مصوب فرهنگستان

واژه‌های مصوب فرهنگستان

واژه‌های مصوب فرهنگستان

دیکشنری فارسی به عربی

دیکشنری فارسی به انگلیسی